کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقهور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقهور
لغتنامه دهخدا
مقهور. [ م َ ] (ع ص ) مغلوب و مغلوب شده و چیره شده بر وی و منهزم و شکست خورده . (ناظم الاطباء). قهرشده . شکسته . بشکسته . آن که بر او چیره شده باشند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خدای ناصر او باد تا جهان باشدهمیشه دولت او قاهر و عدو مقهور. فرخی .همی...
-
جستوجو در متن
-
مرون
لغتنامه دهخدا
مرون . [ م َ ] (ع ص ) مغلوب و مقهور. (از منتهی الارب ).
-
مقهوری
لغتنامه دهخدا
مقهوری . [ م َ ] (حامص ) مقهور بودن . مقهورشدگی . شکست خوردگی : گفت می خواهم مجبوری و مقهوری تو به خلق بنمایم . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 152). و رجوع به مقهور شود.
-
ابزی
لغتنامه دهخدا
ابزی . [ اَ زا ] (ع ص ) ابزخ . || آن خصم که مقهور کند دیگر خصم را. (مهذب الاسماء).
-
توقیم
لغتنامه دهخدا
توقیم . [ت َ ] (ع مص ) خوار کردن و مقهور کردن کسی را. (از اقرب الموارد). ایقام . (المنجد). رجوع به ایقام شود.
-
دیخ
لغتنامه دهخدا
دیخ . [ دَ ] (ع مص ) خوار کردن کسی را [ واوی و یایی هر دو آمده است ] و مقهور ساختن . (از لسان العرب ).
-
مضطهد
لغتنامه دهخدا
مضطهد. [ م ُ طَهََ ] (ع ص ) مقهور و مغلوب و مضطر و مظلوم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
مضهود
لغتنامه دهخدا
مضهود. [ م َ ] (ع ص ) مقهور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
مقاهیر
لغتنامه دهخدا
مقاهیر. [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مقهور. قهرکرده شدگان . (غیاث ) (آنندراج ).
-
اقهار
لغتنامه دهخدا
اقهار. [اِ ] (ع مص ) صاحب یاران مقهور گردیدن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). || ناکام و مقهور یافتن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر). || ذلیل و خوار گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بحال مقهوری گشتن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
ضهد
لغتنامه دهخدا
ضهد. [ ض َ ] (ع مص ) چیره شدن بر کسی . مغلوب کردن کسی را. (منتهی الارب ). مقهور گردانیدن . (زوزنی ) (تاج المصادر). قهر کردن . (منتخب اللغات ). || ستم کردن . (منتهی الارب ).
-
اضهاد
لغتنامه دهخدا
اضهاد. [ اِ ] (ع مص ) اضهاد کسی را (به کسی )؛ ستم کردن وی را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ستم نمودن کسی را. (آنندراج ). جور کردن بر کسی . || مقهور کردن کسی را. (از اقرب الموارد).
-
وغم
لغتنامه دهخدا
وغم . [ وَ ] (ع مص ) خبر کردن به چیزی که یقین نباشد. (تاج المصادر بیهقی ). خبر غیریقین دادن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مقهور کردن کسی را. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
محکومة
لغتنامه دهخدا
محکومة. [ م َ م َ ] (ع ص ) مؤنث محکوم . رجوع به محکوم به شود. || مقهور. مطیع. گردن نهاده . فرس محکومة؛ اسب لگام کرده شده . (از منتهی الارب ). اسب لگام کرده شده و دهنه زده شده . (ناظم الاطباء).