کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقنیاطیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقنیاطیس
لغتنامه دهخدا
مقنیاطیس . [ م ِ ] (معرب ، اِ) مغناطیس . (از فهرست ولف ). مقناطیس . سنگ آهن ربا : تو از مقنیاطیس گیر این نشان که او را کسی کرد آهن کشان . فردوسی .و رجوع به مغنیاطیس و مغناطیس و مقناطیس شود.
-
واژههای همآوا
-
مغنیاطیس
لغتنامه دهخدا
مغنیاطیس . [ م َ] (معرب ، اِ) مغناطیس . (از فهرست ولف ) : که دانا ورا مغنیاطیس خواندکه رومیش بر اسب آهن نشاند. فردوسی .تو از مغنیاطیس گیر این نشان که او را کسی کرد آهن کشان . فردوسی .و رجوع به مغناطیس شود.