کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقنب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقنب
لغتنامه دهخدا
مقنب . [ م ِ ن َ ] (ع اِ) چنگال شیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || توشه دان صیاد و توبره ٔ صیاد که صید درآن اندازد. || گله ٔ اسب از سی تا چهل عددیا مقدار سیصد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد...
-
جستوجو در متن
-
اقناب
لغتنامه دهخدا
اقناب . [ اِ ] (ع مص ) بچهل رسیدن عدد اسبان . (منتهی الارب ). صاحب مقنب شدن قوم . || پنهان شدن از بیم غریم یا از ترس سلطان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
مقانب
لغتنامه دهخدا
مقانب . [ م َ ن ِ ] (ع اِ)ج ِ مِقنَب . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مقنب شود. || گرگهای بسیار شکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گروهی از سواران که برای غارت جمع شوند. (از اقرب الموارد) : ایشان را از کمات ک...
-
تقنب
لغتنامه دهخدا
تقنب . [ ت َ ق َن ْ ن ُ ] (ع مص ) بچهل رسیدن اسبان و مقنب شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). یقال : قنبوا نحو العدو و تقنبوااذا تجمعوا و صاروا مقنباً. (اقرب الموارد). || داخل شدن در خانه ٔ خود. (از اقرب الموارد).
-
تقنیب
لغتنامه دهخدا
تقنیب . [ ت َ ] (ع مص ) با برگ شدن کشت . || تا چهل رسیدن اسبان و صاحب گله ٔ مقنب شدن قوم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پنهان کردن شیر ناخنها را در چنگال خود. || تراشیدن شاخهای مو. (از اقرب الموارد).
-
منسر
لغتنامه دهخدا
منسر. [ م َ س ِ / م ِ س َ ] (ع اِ) منقار مرغ شکاری . ج ، مناسر. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). منقار مرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). منقار طیور گوشتخوار. (ناظم الاطباء) . || از سی تا چهل . (مهذب الاسماء). گله ٔ اسب از سی تا چهل یا از چهل تا پنجاه...
-
توبره
لغتنامه دهخدا
توبره . [ رَ / رِ ] (اِ) بمعنی کیسه که در آن دانه انداخته بخورد اسپان دهند و به عربی آن را مِخْلاة گویند و به فارسی تبره به حذف واو نیز آمده . (از آنندراج ). معروف است . (شرفنامه ٔ منیری ). کیسه و خریطه ٔ شکارچی و کیسه ٔ بندداری که بر سر اسب و استر و...