کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقعر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقعر
لغتنامه دهخدا
مقعر. [ م ُ ق َع ْ ع َ ] (ع ص ) قدح مقعر؛ کاسه ٔ مغاک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قعب مقعر؛ کاسه ٔ گود. (از اقرب الموارد). || جای عمیق و جای مغاک . (غیاث ) (آنندراج ). مغاک دار و عمیق و عمق دار. (ناظم الاطباء). گود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :...
-
مقعر
لغتنامه دهخدا
مقعر. [ م ُ ق َع ْ ع ِ ] (ع ص ) رجل مقعر؛ مردی که از بن حلق خود سخن می گوید. || فلان مقعر؛ فلان به عمق امور می رسد. (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
زاویه ٔ مقعر
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ مقعر. [ ی َ / ی ِ ی ِ م ُ ق َع ْ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاویه ای است که کوچکتر از نیم سطح باشد و مقابل آن محدب است . (از هندسه ٔ رهنما ص 19). و رجوع به زاویه ٔ محدب شود.
-
واژههای همآوا
-
مغار
لغتنامه دهخدا
مغار. [ م َ / م ُ ] (ع اِ) (از «غ ور») غار. مَغارَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). کهف . سوراخ در کوه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || غالباً جایی را گویند که آهوان در آن جای گیرند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خواب جای آهو. (...
-
مغار
لغتنامه دهخدا
مغار. [ م َ غارر ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُغارّ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
مغار
لغتنامه دهخدا
مغار. [ م ُ ] (ع ص ، اِ) (از «غ ور») رشته ٔ محکم تافته . (مهذب الاسماء). رسن تافته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ریسمان تافته . (ناظم الاطباء).
-
مغار
لغتنامه دهخدا
مغار. [ م ُ ] (ع مص ) (از «غ ور») تاخت و تاراج کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
مغار
لغتنامه دهخدا
مغار. [ م ُ غار ر ] (ع ص ) (از «غ رر») ناقه ٔ کم شیر. ج ، مَغارّ. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || کف بخیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). المغار الکف ؛ بخیل . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). رجل مغارالکف ؛ مرد ...
-
جستوجو در متن
-
شکم مالان
لغتنامه دهخدا
شکم مالان . [ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) به معنی رفتن و خزیدن چون مار و غیره . (یادداشت مؤلف ) : شکم مالان به هامون بر همی رفت شده هامون به زیر او مقعر.لبیبی .
-
مقعبة
لغتنامه دهخدا
مقعبة. [ م ُ ق َع ْ ع َ ب َ ] (ع ص ) سرة مقعبة؛ ناف مانندقعب . (منتهی الارب ). ناف مانند کاسه . (ناظم الاطباء).ناف مقعر و آن چنان است که ناف ، تورفته و اطراف آن برآمده و همچون کاسه شده باشد. (از اقرب الموارد).
-
محدب
لغتنامه دهخدا
محدب . [ م ُ ح َدْ دَ ] (ع ص ) احدب . خلاف مقعر. (ازاقرب الموارد). مقابل مقعر. مقابل گود و فرورفته . کنج . کوژ. دوتا. (یادداشت مرحوم دهخدا). و منه محدب الکبد و مقعرها. (اقرب الموارد). حدبه دار و کوژپشت و برآمده . (ناظم الاطباء) : پس بدان رگ بزرگ که ا...
-
ماساریقین
لغتنامه دهخدا
ماساریقین . (معرب ، اِ) ماساریقا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و این رگ را که از جانب مقعر جگر رسته است باب گویند و از جانب بیرون جگر هم از این رگ ، رگهای دیگر رسته است و آن رگها را به زبان یونانی ماساریقین گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ، یادداشت ایضاً...