کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقرعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقرعی
لغتنامه دهخدا
مقرعی . [ م ِ رَ ] (ع ص نسبی ) مقرعه زن . (مهذب الاسماء). طبل زن : ز بهر مقرعیان تاج شاه چین بستان ز بهر کاسه زنان تخت میر روم بیار. مسعودسعد.و رجوع به ترکیب مقرعه زن ، ذیل مقرعه شود.
-
واژههای همآوا
-
مقرئی
لغتنامه دهخدا
مقرئی . [ م ُ رَ ئی ی ] (ص نسبی ) منسوب به مقراءشهری به یمن . (منتهی الارب ). و رجوع به مقراء شود.
-
جستوجو در متن
-
مقرعه
لغتنامه دهخدا
مقرعه . [ م ِ رَ ع َ / ع ِ ] (از ع ، اِ) چوبی که به آن زنند. (غیاث ). و رجوع به معنی دوم ماده ٔ قبل شود. || کوبه . آلت قرع . هر چیز که بدان کوبند : طراق مقرعه بر خاک و بر سنگ ادب کرده ٔ زمین را چند فرسنگ . نظامی (خسرو و شیرین چ وحید ص 298).زمین لرزه ...