کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقرعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقرعة
لغتنامه دهخدا
مقرعة. [ م َ رَ ع َ ] (ع اِ) رستنگاه قَرع که قسمی کدو است . (از اقرب الموارد). مزرعه ٔ کدو. کدوزار.
-
مقرعة
لغتنامه دهخدا
مقرعة. [ م ِ رَ ع َ ] (ع اِ) تازیانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از تاج العروس )(از اقرب الموارد). || کوبه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هر چه با آن بکوبند. (ازاقرب الموارد). گویند هر آنچه بدان بکوبند و ازهری گوید آنچه چ...
-
مقرعة
لغتنامه دهخدا
مقرعة. [ م ُ ق َرْ رِ ع َ ] (ع ص ) سخت و توانا. (منتهی الارب ). هر ماده ٔ توانا. (ناظم الاطباء). شدیدة. (اقرب الموارد) (محیطالمحیط).
-
واژههای مشابه
-
مقرعه
لغتنامه دهخدا
مقرعه . [ م ِ رَ ع َ / ع ِ ] (از ع ، اِ) چوبی که به آن زنند. (غیاث ). و رجوع به معنی دوم ماده ٔ قبل شود. || کوبه . آلت قرع . هر چیز که بدان کوبند : طراق مقرعه بر خاک و بر سنگ ادب کرده ٔ زمین را چند فرسنگ . نظامی (خسرو و شیرین چ وحید ص 298).زمین لرزه ...
-
واژههای همآوا
-
مقراة
لغتنامه دهخدا
مقراة. [ م َ ] (ع اِ) حوض بسیارآب . (مهذب الاسماء). گردآمدنگاه آب یا آب باران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هر جا که آب باران از هر سو در آن جمع گردد. مقری [ م َ را ] . (منتهی الارب ).
-
مقراة
لغتنامه دهخدا
مقراة. [ م ِ ] (ع ص ) زن مهمانی کننده و بسیار مهمان . (از منتهی الارب ). زن مهمانی کننده . مقراء. (از اقرب الموارد). امراءةمقراة للضیف ؛ زن بسیار مهمان نواز. (ناظم الاطباء).
-
مقراة
لغتنامه دهخدا
مقراة. [ م ِ ] (اِخ ) مقراة و توضح نام دو قریه است از نواحی یمن که در شعر امروءالقیس آمده . (از معجم البلدان ). نام جایگاهی است . (مهذب الاسماء). موضعی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : فتوضح فالمقراة لم یعف رسمهالمانسجتها من جنوب و شمأل .امروءا...
-
مقراة
لغتنامه دهخدا
مقراة.[ م ِ ] (ع اِ) یکی مِقر̍ی . (منتهی الارب ). واحد مقری یعنی کاسه ٔ بزرگ . ج ، مقاری . (ناظم الاطباء). کاسه ٔ بزرگ مهمانی . مِقر̍ی . ج ، مقاری . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
مقارع
لغتنامه دهخدا
مقارع . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مِقرَعه . (دهار) (ناظم الاطباء). رجوع به مقرعة شود.
-
مقرعی
لغتنامه دهخدا
مقرعی . [ م ِ رَ ] (ع ص نسبی ) مقرعه زن . (مهذب الاسماء). طبل زن : ز بهر مقرعیان تاج شاه چین بستان ز بهر کاسه زنان تخت میر روم بیار. مسعودسعد.و رجوع به ترکیب مقرعه زن ، ذیل مقرعه شود.
-
حبط
لغتنامه دهخدا
حبط. [ ح َ ب َ ] (ع اِ) نشان زخم (یعنی ضرب ) یا تازیانه بر بدن . (منتهی الارب ). اثر جرح و مقرعه .
-
غاشیه کش
لغتنامه دهخدا
غاشیه کش . [ ی َ / ی َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) برنده ٔ غاشیه . کشنده ٔ غاشیه . حامل غاشیه : مقرعه زن گشت رعد مقرعه ٔ او درخش غاشیه کش گشت باد غاشیه ٔ او دیم . منوچهری .این غاشیه کش گشته پیش غالب این بسته میانک به پیش بطام . ناصرخسرو.زیر رکابش نگر حلقه...