کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقرری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقرری
لغتنامه دهخدا
مقرری . [ م ُ ق َرْ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به مقرر. رجوع به مقرر شود. || (اِ) نوعی مواجب . راتبه . راستاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در قدیم به معنی حقوق و مواجب و وظیفه بکار می رفته است . (ترمینولوژی حقوق ، تألیف جعفری لنگرودی ). قرارداد دائمی و ه...
-
واژههای مشابه
-
مقرری دار
لغتنامه دهخدا
مقرری دار. [ م ُ ق َرْ رَ ] (نف مرکب ) گیرنده ٔ قرارداد همیشگی . (ناظم الاطباء). دارنده ٔ مقرری . آنکه صاحب مقرری است . و رجوع به مقرری شود.
-
جستوجو در متن
-
ورشاد
لغتنامه دهخدا
ورشاد. [ وَ ] (اِ) وظیفه و مقرری و ورستاد. (ناظم الاطباء). رجوع به ورستاد شود.
-
استمراری
لغتنامه دهخدا
استمراری . [ اِ ت ِ ] (ص نسبی ) منسوب به استمرار. || (اِ) مستمری . وظیفه . مقرری .
-
خرج بالادستی
لغتنامه دهخدا
خرج بالادستی . [ خ َ ج ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خرجی که سوای وجوه مقرری باشد و بالاخرجی نیز گویند. (آنندراج ).
-
معمولی
لغتنامه دهخدا
معمولی . [ م َ ] (ص نسبی ) مأخوذ از تازی ، معتادو رسمی و مقرری و استمراری . (ناظم الاطباء). عادی .- حروف معمولی ؛ حروف مطبعه که ریز باشد در همان قالب ، مقابل حروف سیاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- معمولی سنوات ؛ مقرری و انعام که همه ساله داده م...
-
مشاهرت
لغتنامه دهخدا
مشاهرت . [ م ُ هََ/ هَِ رَ ] (از ع ، اِ) اجرت ماهیانه . شهریه . ج ، مشاهرات . آنچه ماهانه در مقابل کار به کسی بپردازند. مقرری یکماهه که به کسی دهند. و رجوع به مشاهرة شود.- مشاهرت اطلاق کردن ؛ مقرری ماهیانه معین کردن : هر یکی رااز ایشان به اندازه ٔ ک...
-
ورشتاد
لغتنامه دهخدا
ورشتاد. [ وَ رَ ] (اِ) بر وزن و معنی ورستاد است که وظیفه و روزمره باشد. (برهان ) (آنندراج ). وظیفه و مقرری و ورستاد. (ناظم الاطباء). رجوع به ورستاد شود.
-
مهواره
لغتنامه دهخدا
مهواره . [ م َهَْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) سرماهی . مشاهره . (دستورالاخوان ).ماهواره . ماهیانه . ماهانه . ماهیانه و مقرری ماه در ماه که به نوکران دهند. (از برهان ) (از جهانگیری ).
-
شهریه
لغتنامه دهخدا
شهریه . [ ش َ ری ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) بمعنی ماه . یعنی مشاهره . سرماهی . ماهانه . ماهیانه . مقرری که هر ماه یک بار پرداخته شود. (یادداشت مؤلف ).- شهریه ٔ مدارس ؛ پولی که شاگردان ماهانه بمدرسه می پردازند.
-
بصحرا برون رفتن
لغتنامه دهخدا
بصحرا برون رفتن . [ ب ِ ص َ ب ُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) محاوره ٔ مقرری است که لفظ برون مستدرک باشد. (آنندراج ) : ما را برنگ غنچه دل از گلستان گرفت چون لاله سینه چاک بصحرا برون رویم .سعدی (از آنندراج ).
-
سرماهی
لغتنامه دهخدا
سرماهی . [ س َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) از: سر + ماه (شهر عربی ) + ی (نسبت ). (از حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ). ماهیانه و مقرری باشد که در هر سر ماه به نوکر و امثال آن دهند و آن را به عربی مشاهره گویند.(برهان ). مقرری که در سر هر ماه به نوکر دهند و آن را ...
-
رسم المهر
لغتنامه دهخدا
رسم المهر. [ رَ مُل ْ م ُ] (ع اِ مرکب ) مقرری که مهربرنامه نهنده را دهند. چیزی که مهردار سلاطین و امرا از مردم گیرد در وقت مهر کردن بر منشورها و احکام . (از آنندراج ) : دل نگردد بی نشان عشق او فرمانروامیتوان دادن به رسم المهر داغش نقد جان .تأثیر.