کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقدم پور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فرغ مقدم
لغتنامه دهخدا
فرغ مقدم . [ ف َ غ ِ م ُ ق َدْ دَ ] (اِخ ) رجوع به فرغ و فرغ الدلو شود.
-
حسن مقدم
لغتنامه دهخدا
حسن مقدم . [ ح َ س َ ن ِ م ُ ق َدْ دَ ] (اِخ ) او راست : نمایشنامه ای به نام «جعفرخان از فرنگ آمده » که در 1301 هَ . ق . چاپ شده است . (ذریعه ج 5 ص 109) (تاریخ ادبیات معاصر ایران ).
-
قشلاق مقدم اوزبک
لغتنامه دهخدا
قشلاق مقدم اوزبک . [ ق ِ م ُ ق َدْ دَ اُزْ ب َ ] (اِخ ) قشلاقی جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر واقع در 22 هزارگزی شمال آبش احمدلو و 5 هزارگزی راه ارابه رو اصلاندوز به لاریجان . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل مایل به گرمی مالاریای...
-
قشلاق مقدم طیول
لغتنامه دهخدا
قشلاق مقدم طیول . [ ق ِ م ُ ق َدْ دَ ] (اِخ ) قشلاقی جزء دهستان گرمادوزبخش کلیبر شهرستان اهر واقع در 20 هزارگزی شمال آبش احمدلو و 4 هزارگزی راه ارابه رو اصلاندوز به لاریجان . موقع جغرافیایی آن جلگه و گرمسیر مالاریایی است . محل قشلاق 352 تن از ایل چلی...
-
جستوجو در متن
-
مفلح اصفهانی
لغتنامه دهخدا
مفلح اصفهانی . [ م ُ ل ِ ح ِ اِ ف َ ] (اِخ ) از شاعران مقدم بر تألیف آتشکده ٔ آذر است . لطفعلی بیگ آذر بیگدلی آرد: از حسب و نسب او چیزی معلوم نشد. این یک شعر از او به نظر رسید:بهشت آنجاست کآزاری نباشدکسی را با کسی کاری نباشد .و رجوع به قاموس الاعلام...
-
خردمند
لغتنامه دهخدا
خردمند. [ خ ِ رَ م َ ] (ص مرکب ) عاقل . صاحب عقل ، چه خرد بمعنی عقل و مند بمعنی صاحب و خداوند است . (از برهان قاطع). دانشمند. دانا. (از شرفنامه ٔ منیری ) (از انجمن آرای ناصری ). صاحب هوش . خداوند عقل . شخص عاقل . (از ناظم الاطباء). رزین . (زمخشری ). ...
-
فرخ
لغتنامه دهخدا
فرخ . [ ف َرْ رُ ] (ص ) مبارک . خجسته . میمون . (برهان ). بشگون . نیک . فرخنده . سعد. (یادداشت به خط مؤلف ) : به ایران چو آید پی فرخش ز چرخ آنچه خواهد دهد پاسخش . فردوسی .بدو گفت فرخ پی و روز توهمان اختر نیکی افروز تو. فردوسی .نهادند سر سوی شاه جهان...
-
فرخنده
لغتنامه دهخدا
فرخنده . [ ف َ خ ُ دَ / دِ ] (ص ) مبارک و میمون . (برهان ). مبارک . (صحاح الفرس ). همایون . فری . (یادداشت به خط مؤلف ) : آمد نوروز و نو دمید بنفشه بر ما فرخنده باد و بر تو مرخشه (؟). منجیک ترمذی .ز توران سوی زابلستان شدندبه نزدیک فرخنده دستان شدند....
-
پیشرو
لغتنامه دهخدا
پیشرو. [ رَ / رُو ] (نف مرکب ) پیش رونده : ابا لشکر و جنگسازان نوطلایه به پیش اندرون پیشرو. فردوسی . || مقدم . سابق . (دهار). که نخست رفتن گیرد. که قبل از دیگران رود. پیشقدم . مقابل پس رو. کسی که پیشاپیش کسان رود خاصه پیشرو سپاهیان و آنرا مقدمه و مقد...
-
طاق
لغتنامه دهخدا
طاق . (اِ) سقف محدب . آسمانه . درونسو یا جانب انسی سقف . سقفی چون خرپشته کرده . عقد (طاق بنا). (منتهی الارب ) : به یک دست ایوان یکی طاق دیدز دیده بلندی او ناپدید. فردوسی .همه خانه سرگین بد از گوسفندیکی طاق بر پای و جای بلند. فردوسی .به بوزرجمهر آنگه ...
-
با
لغتنامه دهخدا
با. (حرف اضافه ) ابا. پهلوی ، اپاک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بمعنی مع، است که بجهت مصاحبت باشد. (برهان ). مع. (منتهی الارب ). بمعنی مع چنانکه گوئی اسپی با زین مکلل خریدم . (غیاث ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بفتح اول با الف کشیده بمعنی مع است که برای مص...
-
پس
لغتنامه دهخدا
پس . [ پ َ ] (اِ)پشت (مقابل پیش ). پشت سر. از پشت . عقب . در عقب . دنبال . بدنبال . پی . در پی . خلف . وراء. ظهر : چون رسنگر ز پس آمد همه رفتار مرابسغر مانم کو بازپس اندازد تیر . ابوشکور.ما برفتیم و شده نوژان و کحلان (؟) از پس مابشبی گفتی تو کش سلب ا...
-
سر
لغتنامه دهخدا
سر. [ س َ ] (اِ) پهلوی «سر» ، اوستا «سره » «بارتولمه 1565» «نیبرگ 202»، در پهلوی «اسر» (بی سر، بی پایان )، هندی باستان «سیرس » (رأس )، ارمنی «سر» (ارتفاع ، نوک و قله ، نشیب )، کردی ، افغانی ، بلوچی و سریکلی «سر» ، استی «سر» ، وخی ، سنگلیچی و منجی «س...
-
چون
لغتنامه دهخدا
چون . (حرف اضافه ) در پهلوی چیگون مرکب ازچی (چه ) و گون و گونه که بمعنی قسم و رنگ است و مخفف آن چو میباشد. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). برای تشبیه آید و بمعنی مانند است . (از غیاث اللغات ). مثل و مانند. (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطب...