کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقتول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقتول
لغتنامه دهخدا
مقتول . [ م َ ] (ع ص ) کشته شده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کشته . قتیل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خالد ندانست اینکه سیف الدوله مقتول شمشیر ماسوا و مقهور سنان و تیر اعدا نگردد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 458). اگر تو آیی و یا این مقتول را...
-
واژههای مشابه
-
شیخ مقتول
لغتنامه دهخدا
شیخ مقتول . [ ش َ خ ِ م َ ] (اِخ ) لقبی است سهروردی یحیی بن حبش را. رجوع به سهروردی ... شود.
-
شیخ شهاب مقتول
لغتنامه دهخدا
شیخ شهاب مقتول . [ ش َ ش ِ ب ِ م َ ] (اِخ ) رجوع به سهروردی ، یحیی بن حبش شود.
-
واژههای همآوا
-
مقطول
لغتنامه دهخدا
مقطول . [ م َ ] (ع ص ) بریده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || کشته . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
جستوجو در متن
-
ذحل
لغتنامه دهخدا
ذحل . [ ذَ ح ِ ] (ع ص ) ذاحل . طلب کننده ٔ خون مقتول .
-
شیخ الاسلام
لغتنامه دهخدا
شیخ الاسلام . [ ش َ خُل ْ اِ ] (اِخ ) مقتول . رجوع به احمد تفتازانی شود.
-
شله
لغتنامه دهخدا
شله . [ ش َ ل َ / ل ِ ] (اِ) کشتن قاتل را گویند در عوض مقتول و به عربی قصاص خوانند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ).- شله کردن ؛ قصاص کردن . قاتل را به عوض مقتول کشتن : شله کردند مرد را پس از آن رفت سوی جهنم آن نادان .سنایی (از جهانگیری ).
-
ژوبر
لغتنامه دهخدا
ژوبر. [ ب ِ ] (اِخ ) بارتلمی . نام ژنرال فرانسوی متولد به پُن -دُ-وُ مقتول در جنگ نُوی (1769 - 1799 م .).
-
قتلی
لغتنامه دهخدا
قتلی . [ ق َ لا ] (ع ص ، اِ) ج ِ قتیل به معنی مقتول . مقتولان . (آنندراج ) (منتهی الارب ). کشته شدگان .
-
لارندی
لغتنامه دهخدا
لارندی . [ رِ ن ُ ] (اِخ ) گدفروا دو. نام اصیلزاده ای از مردم پری گوردن . رئیس مجلس آمبواز. مقتول به سال 1560 م .
-
مزهق
لغتنامه دهخدا
مزهق . [م ُ هََ ] (ع ص ) مقتول . (اقرب الموارد). هلاک شده و نیست شده و نابودشده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
لا سال
لغتنامه دهخدا
لا سال . (اِخ ) فردینان . یکی از مؤسسین سوسیالسیم آلمان . مولد برسلو. مقتول در جنگ تن بتن . (1825-1864 م .).