کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقتصد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقتصد
لغتنامه دهخدا
مقتصد. [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) میانه رو درنفقه ٔ عیال ، یعنی نه مسرف نه تنگ گیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || میانه رو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه از افراط و تفریط بپرهیزد. آنکه میان سابق و ظالم باشد، چه ظال...
-
واژههای مشابه
-
جسم مقتصد
لغتنامه دهخدا
جسم مقتصد. [ ج ِ م ِ م ُ ت َ ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هر جسمی است که بطور ناقص حاجز از ابصار ماورای خود باشد. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی ).
-
جستوجو در متن
-
صرفه جو
لغتنامه دهخدا
صرفه جو. [ ص َ ف َ / ف ِ ] (نف مرکب ) مقتصد. آنکه در خرج کردن اندازه نگاه دارد. پس اندازنده .
-
کدخداسر
لغتنامه دهخدا
کدخداسر. [ ک َ خ ُ س َ ] (ص مرکب ) مقتصد. صرفه جو : و باز مرد توانگر را... اگر بخیل باشد کدخداسر و دانا گویند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 181).
-
مقصد
لغتنامه دهخدا
مقصد. [ م ُ ق َص ْ ص َ ] (ع ص ) مرد میانه جسم در فربهی و لاغری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجل مقصد و مقتصد؛ مردی نه تنومند و نه لاغر و کوچک اندام . (از اقرب الموارد).
-
میانه رو
لغتنامه دهخدا
میانه رو. [ ن َ / ن ِ رَ / رُو ] (نف مرکب ) آن که در هیچ کاری افراط و تفریط نمی کند. (ناظم الاطباء). معتدل که نه به افراط گراید و نه به تفریط. معتدل درعقاید و اعمال . متوسطالسیر. (یادداشت مؤلف ). متوسطدر افعال و اقوال . (آنندراج ). مقتصد، میانه رو د...
-
میانه گیر
لغتنامه دهخدا
میانه گیر. [ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه حد وسط اختیار کند و از دو طرف افراط و تفریط برکنار ماند. (یادداشت مؤلف ). آن که میانه ٔ دو چیز متضاد را می گیرد و نه مایل به این می شود و نه به آن . (ناظم الاطباء). آنکه از افراط و تفریط دور باشد. (آنندراج ) ...
-
عبدا
لغتنامه دهخدا
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالرحمان بن الحکم بن هشام . از ملوک بنی امیه به اندلس است . به سال 275 هَ . ق . روز مرگ برادرش منذر مردم قرطبه با وی بیعت کردند. مورخان وی را از صلحای بنی امیه ٔ مغرب میدانند. او به سال 300 هَ. ق . در قرطبه...
-
میانه کار
لغتنامه دهخدا
میانه کار. [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) میانه رو. معتدل . مقتصد. که کار نه به افراط کند و نه به تفریط. که در کارها حد وسط برگزیند. که در اعمال و اقوال میانه روی و اعتدال پیش گیرد : در دنیا سخت سختی و در دین بس سست و میانه کار و هنجامی . ناصرخسرو.میانه کار...
-
مادی
لغتنامه دهخدا
مادی .[ مادْ دی ] (ع ص نسبی ) منسوب به ماده . چیزی که مربوط به ماده است . امور مادی : نفس ... گوهری است چون گوهر مادی که او را صورتی نباشد... (مصنفات بابا افضل ،از فرهنگ فارسی معین ). || (اصطلاح فلسفی ) کسی که ماده را اصل و اساس جهان آفرینش داند. ج ،...
-
ختار
لغتنامه دهخدا
ختار. [ خ َت ْ تا ] (ع ص ) فریبنده . مکّار. غدرکننده . غدّار. (از منتهی الارب ) (از ترجمان عادل ) (از اقرب الموارد) (تاج العروس ) (از متن اللغة) (لسان العرب ) : و اذا غشیهم موج کالظلل دعوا اﷲ مخلصین له الدین فلما نجیهم الی البر فمنهم مقتصد و ما یجحد ...
-
خانه دار
لغتنامه دهخدا
خانه دار. [ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) با کفایت . میانه رو. درست خرج . (ناظم الاطباء). مقتصد. کدبانو. کیوانو. چون : رقیه زنی خانه دار است ، یعنی اداره ٔ امور خانه ٔ خود را بخوبی انجام میدهد. زنی که مواظبت بکارهای خانه ٔ خود میکند. || مالک خانه . (غیاث ال...
-
اصطفاء
لغتنامه دهخدا
اصطفاء. [ اِطِ ] (ع مص ) برگزیدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 4) (زوزنی ) (آنندراج ). اختیار و برگزیدن . (فرهنگ نظام ). برگزیدن و برگزیدگی . (از منتخب و لطائف ) (غیاث ). برگزیدگی کسی را. (ناظم الاطباء). گزیدن . اصفاء...