کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقتدا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقتدا
لغتنامه دهخدا
مقتدا. [ م ُ ت َ ] (ع ص ،اِ) آنکه مردمان پیروی آن می نمایند و تقلید از وی می کنند. پیشوا. (از ناظم الاطباء). کسی که مردمان پیروی او نمایند. (غیاث ). پیشوا. (آنندراج ). پیشرو. اُسوَه . قدوه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بی علم بر عمل چو خران می چرا ...
-
جستوجو در متن
-
مقتدایی
لغتنامه دهخدا
مقتدایی . [ م ُ ت َ ] (حامص ) پیشوایی . رهبری : بعضی از آن قوم که مرتبت پیشوایی و منزلت مقتدایی داشتند پیش آمدند. (مرزبان نامه ). و رجوع به مقتدا شود.
-
ادمه
لغتنامه دهخدا
ادمه . [ اَ م َ ] (ع اِ) پیشوای قوم و روگاه آنها که شناخته شوند به او. مقتدا. اِدام . اَدم .
-
صحنک
لغتنامه دهخدا
صحنک . [ ص َ ن َ ] (اِ مصغر) طبق کوچک و رکابی و آن تصغیر صحن است که طبق بزرگ باشد. (غیاث اللغات ) : بی مغز قشریان که همه مقتدا شدندچون صحنک غلافی چینی نما شدند. نصیرای بدخشانی (از آنندراج ).و رجوع به صحن شود.
-
قدوة
لغتنامه دهخدا
قدوة. [ ق ُ وَ ] (ع اِ) پیشوا. قِدَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرجع. مقتدا : یکی گفتش ای قدوه ٔ راستی بدین بر چرا نیکوئی خواستی . سعدی .|| راه مسلوک . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
منسوخی
لغتنامه دهخدا
منسوخی . [ م َ ] (حامص ) ابطال و نسخ و متروکی و موقوفی . (ناظم الاطباء). زایل کردگی . نسخ کردگی : بوحنیفه گرچه بود اندر شریعت مقتداکس نشست از آب منسوخی سخنهای زفر.سنائی .
-
کتان
لغتنامه دهخدا
کتان . [ ک ِ ] (موصول + ضمیر) مخفف که تان . مرکب از «که » + «تان » (ضمیر شخصی متصل دوم شخص جمع که حالت مفعولی و اضافه پیدا می کند : بی علم بر عمل چو خران می چرارویدزیرا کتان زجهل هوی مقتدا شده ست . ناصرخسرو.نگر کتان نکند غره عهد و پیمانش که او وفا نک...
-
زفر
لغتنامه دهخدا
زفر. [ زُ ف َ ] (اِخ ) نعمان بن ثابت بن المرزبان الکوفی الفارسی ، یکی از شاگردان ابوحنیفه است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).... و نیز نام جماعتی است . که یکی از آنها از اصحاب ابوحنیفه است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : بوحنیفه گرچه بود اندر شریعت مقتداک...
-
مؤتم
لغتنامه دهخدا
مؤتم . [ م ُءْ ت َم م ] (ع ص ) نعت فاعلی از ائتمام . (از منتهی الارب ، ماده ٔ ام م ).قصدکننده . (از ناظم الاطباء). رجوع به ائتمام شود. || اقتداکننده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).- مؤتم به ؛ قصد کرده شده .- || اقتدا کرده شده و مقتدا. (ناظم الاطباء).
-
مقتدی
لغتنامه دهخدا
مقتدی .[ م ُ ت َ ] (ع ص ) پیروی کننده . (غیاث ) (آنندراج ). پیروی کننده . اقتداکننده . (از ناظم الاطباء) : طمع خلق مقتدی است بر اوکعبه ٔ جود مقتدا باشد. ابوالفرج رونی (دیوان ص 35).شاها زمانه گوید من مقتدی شدم در بیش و کم به دولت تو اقتدا کنم . مسعودس...
-
پیش نماز
لغتنامه دهخدا
پیش نماز. [ ن َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) امام . (السامی ) (مهذب الاسماء). امام جماعت . مقتدا. امام که در نماز جماعت او پیش باشد و دیگران خلف او نماز خوانند. (آنندراج ) : و امیر عادل رحمةاﷲعلیه را پیشنماز بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 499).جبهه سایان سجود د...
-
شیبة
لغتنامه دهخدا
شیبة. [ ش َ ب َ ] (اِخ ) ابن عثمان جمحی . بنابه روایت امام یافعی در سنه ٔ 39 هَ . ق . میان موافقان حضرت علی (ع ) و متابعان معاویةبن ابی سفیان درباب اقامت مناسک حج وامامت بر مسلمین نزاع واقع شد و به اهتمام ابوسعید خدری این اختلاف چنین رفع گردید که هیچ...
-
اسواء
لغتنامه دهخدا
اسواء. [ اِس ْ ] (ع مص ) تباه گردانیدن . || بدی کردن با کسی . || زنا کردن . || رسوا گردیدن . || در بلا افتادن . || تمام درآوردن چیزی را در چیزی . || انداختن حرفی از قرآن . (منتهی الارب ). || بیوکندن و دست بداشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بگذاشتن . ترک ...
-
اقتدا
لغتنامه دهخدا
اقتدا. [ اِ ت ِ ] (از ع ، اِمص ) اقتداء. تقلید و متابعت و پیروی . (ناظم الاطباء). پیروی کردن .- اقتدا داشتن ؛ اقتدا کردن .- اقتدا کردن ؛ پشت سر امام جماعت بجماعت نماز گزاردن .- || پیروی کردن :وانگه که بعشق اقتدا کردیم در عالم عشق مقتدا گشتیم . عطار...