کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقبول القول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقبول القول
لغتنامه دهخدا
مقبول القول . [ م َ لُل ْ ق َ ] (ع ص مرکب ) مُصَدَّق . استوار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه سخنش مورد قبول باشد : این آزادمرد مردی دبیر است و مقبول القول . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 200). و این محمود ثقه و مقبول القول است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 262...
-
واژههای مشابه
-
عذر مقبول
لغتنامه دهخدا
عذر مقبول . [ ع ُ رِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عذر پسندیده و موجه . (از آنندراج ).
-
مقبول قمی
لغتنامه دهخدا
مقبول قمی . [ م َ ل ِ ق ُ ] (اِخ ) (میر...) از شاعران اوایل قرن دهم هجری است . در عهد سلطان حسین بایقرا به هرات رفت و در اواخر عمر در کاشان رحل اقامت افکند و در همانجا درگذشت (924 هَ . ق .). از اوست :هر دم به صورت دگرم دل رود ز دست عاشق شدن خوش است ب...
-
مقبول لکهنویی
لغتنامه دهخدا
مقبول لکهنویی . [ م َ ل ِ ل َ ] (اِخ ) از شاعران قرن سیزدهم هجری و از لکهنوی هندوستان است . دو منظومه تحت عنوان «نورنامه » و «قاف نامه » و منظومه ٔ دیگری به زبان اردو به نام «درد الفت » دارد. و رجوع به تذکره ٔ صبح گلشن و قاموس الاعلام ترکی و فرهنگ سخ...
-
مقبول الشهادة
لغتنامه دهخدا
مقبول الشهادة. [ م َ لُش ْ ش َ دَ ] (ع ص مرکب ) (اصطلاح فقه ) کسی که گواهیش در محضر شرع پذیرفته شود.
-
مقبول الطرفین
لغتنامه دهخدا
مقبول الطرفین . [ م َ لُطْ طَ رَ ف َ ] (ع ص مرکب ) آنکه مورد قبول هر دو طرف باشد. آنکه هر دوسوی او را بپذیرند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
حج مقبول
لغتنامه دهخدا
حج مقبول . [ ح َ ج ج ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حج که پذیرفته ٔ درگاه خدا باشد.
-
جستوجو در متن
-
زبیدی
لغتنامه دهخدا
زبیدی . [ زَ ] (اِخ ) یحیی بن سیدعمر مقبول ، محدث یمنی مشهور به اهدل ، متوفی در 1147 هَ . ق . او راست : فضایل ذوی القربی ، و القول السدید فیما احدث من العمارة بجامع زبید. (از هدیة العارفین ج 2 ص م 534).
-
کارآمده
لغتنامه دهخدا
کارآمده . [ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) لایق . مجرب . ورزیده .- به کارآمده ؛ : او زنی داشت سخت به کارآمده و پارسا. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 107). این آزادمرد [ عبدالملک مستوفی ] مردی دبیر است و مقبول القول و به کارآمده . (ایضاً ص 200). گفت [ مسعود ] غاز...
-
کاشی
لغتنامه دهخدا
کاشی . (اِخ ) (رضائی ...) آدمی خوش سلیقه و پیش ارباب نظم مقبول القول است . این ابیات از اوست :زنجیر در زندان غم از بسکه با من کرده خوهرگاه می جنبم زجا بنیاد شیون میکند #هر چند بینمت بتو میلم فزون شودآب حیاتی از تو کسی سیر چون شود. #حاضری لیک حجابم ز ...
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَ ع َ ](اِخ ) ثقفی . شیخ فریدالدین عطار گوید: امام وقت بودو عزیز روزگار و صحبت بوحفص و حمدون یافته و در نشابور تصوف از او آشکارا شد. در علوم شرعی کمال داشت ودر هر فنی مقدم بوده ، دست از همه بداشت و بعلم اهل تصوف مشغول شد، بیانی نیکو داشت ...
-
ثابت
لغتنامه دهخدا
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیزاللغوی .یاقوت گوید او صاحب کتاب خلق الانسان است و یکی از علمای لغت است و از ابی عبید قاسم بن سلام و ابی الحسن علی بن المغیرةبن الاثرم و اللحیانی و ابی نصر احمدبن حاتم و سلمةبن عاصم التمیمی و ابی عبداﷲ محمدبن زیاد و ...
-
ثقة
لغتنامه دهخدا
ثقة. [ ث ِ ق َ ](ع ص ، اِ) مرد معتمد و امین . || (اِمص ) اطمینان . وثوق . اعتقاد : نخست ثقة درست کردم که هر چه ایزد عز ذکره تقدیر کرده است باشد. (تاریخ بیهقی ص 341). || (ص ) استوار : با این چنین حماقت گوئی که شاعرم سوگند خور که نیست مرا قول تو ثقه . ...