کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقبره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقبره
لغتنامه دهخدا
مقبره . [ م َ ب َ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) گور. || محل گور. (ناظم الاطباء). مقبرة. گورگاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || گنبد یا عمارتی که بالای بعضی از قبور سازند.
-
واژههای مشابه
-
مقبرة
لغتنامه دهخدا
مقبرة. [ م َ ب َ / ب ِ رَ / م َ ب ُ رَ / م ِ ب َ رَ ] (ع اِ) گورستان . ج ، مقابر. (مهذب الاسماء) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ). موضع قبور. (اقرب الموارد). محل گور. (ناظم الاطباء). || گور مرده . (غیاث ).
-
جستوجو در متن
-
گورجا
لغتنامه دهخدا
گورجا. (اِ مرکب ) مقبره ومزار و تربت . (ناظم الاطباء). گورستان . (آنندراج ).
-
تربتی
لغتنامه دهخدا
تربتی . [ ت ُ ب َ ] (ص نسبی ) خاکی و منسوب به مقبره . (ناظم الاطباء).
-
دینور
لغتنامه دهخدا
دینور. [ ن َ وَ ] (اِخ ) (مقبره ٔ...) از مقابر دوره ٔ هخامنشی در نزدیک بیستون است . (یادداشت مؤلف ).
-
سراسکبهر
لغتنامه دهخدا
سراسکبهر. [ ] (اِخ ) مقبره ای به همدان که در آنجا جمعی از علما و صلحا دفن اند. (از معجم البلدان ).
-
کیلوکهری
لغتنامه دهخدا
کیلوکهری . [ ] (اِخ ) نام دهی که قریب دهلی بود، الحال در آنجا مقبره ٔ همایون پادشاه است . (غیاث ) (از آنندراج ).
-
شونیزی
لغتنامه دهخدا
شونیزی . (ص نسبی )انتسابی است به شونیز بغداد که مقبره ای مشهور و مدفن برخی از مشایخ طریقت می باشد. (از انساب سمعانی ).
-
جعد
لغتنامه دهخدا
جعد. [ ج َ ] (اِخ ) تبریزی شیخ امام . معاصر فقیه زاهد بود. به مقبره ٔ کحیل مدفونست . (تاریخ گزیده ص 788).
-
پیرکله
لغتنامه دهخدا
پیرکله . [ ک َل ْ ل َ ] (اِخ ) محلی در گناباد. مردم بدانجا نذورات برند و مقبره ای است اما معلوم نیست که مدفن کیست .
-
درونستان
لغتنامه دهخدا
درونستان . [ دَ ن ِ ] (اِ مرکب ) معبد. || تابوت زراندود. || مقبره ٔ زراندود. (ناظم الاطباء).
-
رادکان
لغتنامه دهخدا
رادکان . (اِخ ) برجی مقبره مانند است که در نزدیک بندرگز واقع است . (از تاریخ صنایع ایران ص 235).
-
رادکان
لغتنامه دهخدا
رادکان . (اِخ ) برجی مقبره مانند که درنزدیک قوچان واقع است . (تاریخ صنایع ایران ص 235).