کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقاومت به علف کُش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ملک الشعرای بهار
لغتنامه دهخدا
ملک الشعرای بهار. [ م َ ل ِ کُش ْ ش ُ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) رجوع به بهار شود.
-
کش کش
لغتنامه دهخدا
کش کش . [ ک ِ ک ِ ] (صوت ) آوازی است که بدان سگ را بر نخجیر یا سگی دیگر و امثال آن برآغالند. کیش کیش . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کُش کُش شود. || کلمه ای که بدان مرغ خانگی یا مرغان دیگر را رانند.
-
علف فروش
لغتنامه دهخدا
علف فروش . [ ع َ ل َ ف ُ ] (نف مرکب ) کسی که شغلش علف فروشی است . آنکه علف فروشد.آنکه کاه و یونجه فروشد. علاّف . رجوع به علاّف شود.
-
قحط در علف خانه افتادن
لغتنامه دهخدا
قحط در علف خانه افتادن . [ ق َ دَ ع َ ل َ ن َ / ن ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از عمر به آخر رسیدن است . قحط در علف خانه افتاد؛ یعنی عمر به آخر رسید چه علف خانه کنایه از دنیا است . (آنندراج ).
-
ملک الشعراء
لغتنامه دهخدا
ملک الشعراء. [ م َ ل ِ کُش ْ ش ُ ع َ ] (اِخ ) لقب فتحعلی خان صبای کاشانی . رجوع به صبا فتحعلی خان شود.
-
علف چر
لغتنامه دهخدا
علف چر. [ ع َ ل َ چ َ ] (نف مرکب ) چرنده ٔ علف . گیاه خوار. علفخوار. || (اِ مرکب ) مقدار علفی که برای یک دسته ستور صرف شود: علف چر مالهای ما روزی یک خروار است . || مرتع.زمینی که برای چریدن گاو و گوسفند و جز آن رها کنند. زمین گیاهناک ، چریدن گاو و گوس...
-
علف ترنجبین
لغتنامه دهخدا
علف ترنجبین . [ ع َ ل َ ف ِ ت َ رَ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به ترنجبین شود.
-
علف من
لغتنامه دهخدا
علف من . [ ع َ ل َ ف ِ م َن ن ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به ترنجبین شود.
-
علف هفت بند
لغتنامه دهخدا
علف هفت بند. [ ع َ ل َ ف ِ هََب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به هفت بند شود.
-
علف
لغتنامه دهخدا
علف . [ ع َ ] (ع مص ) خوراک دادن به ستور. || بسیار آشامیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
علف چای
لغتنامه دهخدا
علف چای . [ ع َ ل َ ف ِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به هوفاریقون شود.
-
ترجین
لغتنامه دهخدا
ترجین . [ ت َ ] (ع مص ) بازداشتن ستور را در منزل بر علف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). بازداشتن ستور را در خانه جهت علف . (ناظم الاطباء). بازداشتن ستور از علف و نفرستادن آن به چراگاه . (از شرح قاموس ترکی ). بازداشتن چهارپا...
-
علف بر
لغتنامه دهخدا
علف بر. [ ع َ ل َ ب ُ ] (اِ مرکب ) ابزاری است از نوع داس ، که در طویله بوسیله ٔ آن یونجه و امثال آن را بریده به چهارپایان میدهند. اره ٔ کمان شکل که بر پایه ای نصب کنند و بدان دسته های یونجه و علف را به قطعات کوچک بُرند و به ستور دهند.
-
علف
لغتنامه دهخدا
علف . [ ع َ ل َ ] (ع اِ) گیاه . || هر گیاه سبز. (ناظم الاطباء). || خورش ستور و جز آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، عُلوفه ، أعلاف ، عِلاف : حال علف چنان شد که اشتر تا دامغان ببردند و از آنجا علف آوردند. (تاریخ بیهقی ص 622). ...
-
علف ترانگبین
لغتنامه دهخدا
علف ترانگبین . [ ع َ ل َ ف ِ ت َ اَ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به ترانگبین و ترنجبین شود.