کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقاربت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقاربت
لغتنامه دهخدا
مقاربت . [ م ُ رَ / رِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) مقاربة. نزدیکی . قربت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بسیار از امیر محمود شنودم که گفت این مقاربت ما با ترکمانان از ضرورات است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 538). علی تگین دشمن است به حقیقت ... با وی نیز عهدی و م...
-
واژههای همآوا
-
مغاربة
لغتنامه دهخدا
مغاربة. [ م َ رِ ب َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مغربی . (ناظم الاطباء). ج ِ مغربی .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مردم مغرب : وجد فی نسخة بخط بعض فضلاء المغاربة. (مقدمه ٔ ابن خلدون چ کشاف ص 7). و رجوع به مغرب (اِخ ) و مغربی شود.
-
مقاربة
لغتنامه دهخدا
مقاربة. [ م ُ رَ ب َ ] (ع مص ) با کسی نزدیک شدن . (المصادر زوزنی ). نزدیک شدن به کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). گام نزدیک گذاشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || پای برداشتن جهت آرامش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قارب المراءة؛ بلند کرد ...
-
جستوجو در متن
-
مدانات
لغتنامه دهخدا
مدانات . [ م ُ ] (ع اِمص ) نزدیکی . مقاربت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مداناة شود.
-
وقاع
لغتنامه دهخدا
وقاع . [ وِ ] (ع مص ) مواقعه . درافتادن . (دهار). || جماع کردن . آرمیدن با زن . نزدیکی کردن . مخالطت نمودن با زن . مقاربت کردن . مجامعت نمودن با زن . (منتهی الارب ). || (اِمص ) مجامعت . جماع . مقاربت . آمیزش . آمیغ. آمیغه . (یادداشت مرحوم دهخدا). || ...
-
مقاربتی
لغتنامه دهخدا
مقاربتی . [ م ُ رَ / رِ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به مقاربت .- امراض مقاربتی ؛ بیماریهایی که بر اثر نزدیکی و همخوابگی زن و مرد با هم پیدا شود. بیماریهای آمیزشی .
-
دبال زن
لغتنامه دهخدا
دبال زن . [ دَ زَ ] (نف مرکب ) طبل زن . (لغت محلی شوشتر). طبال . || مُقارب با زن پیر. (لغت محلی شوشتر). مقاربت کننده با زن پیر. آرمنده با پیرزال .
-
کاپت
لغتنامه دهخدا
کاپت . [ پ ُ ] (فرانسوی ، اِ) ، کاپوت . کلاه زنانه . || کلاه قاضی . || پالتوی باشلق دار. || کروک درشکه و اتومبیل . || در تداول ایرانیان بیشتر به معنی اخیر و نیز بحفاظی گفته میشود که در مقاربت به کار می برند.
-
زهروی
لغتنامه دهخدا
زهروی . [ زُ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به ستاره ٔ زهره . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).- بیماریهای زهروی ؛ امراض مقاربتی . (یادداشت ایضاً). بیماریهای عفونی که معمولاً بواسطه ٔ مقاربت سرایت می کند مانند سیفلیس و سوزاک . (از دایرة المعارف فارسی ). رجوع به زُهر...
-
نزدیکی کردن
لغتنامه دهخدا
نزدیکی کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آرامش . مباضعه . بضاع . بضع. وقاع . مواقعه . مقاربت . جماع . مجامعت . مباشرت . آرامیدن با زن . آسودن با زن : بزرگان چون با زنی نزدیکی خواستندی کردن کمر زرین بر میان بستندی ... و گفتندی ... فرزند دلاور آید. (نور...
-
مباضعت
لغتنامه دهخدا
مباضعت . [ م ُ ض َ ع َ ] (ع مص ، اِمص ) (از مباضعة عربی ) غِشیان . همخوابگی . آرمیدن با زن . جماع . مباعلت . مواقعه . وقاع . مقاربت . ملامسه . مماسه . مجامعت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و بلفظ فعل از آن است که در باب مباشرت و مباضعت مضاف با مرد ا...
-
بضاع
لغتنامه دهخدا
بضاع . [ ب ِ ] (ع مص ) جماع کردن با کنیزک خود: باضع جاریته مباضعة و بضاعاً.- امثال : کمعلمة امها البضاع . (ناظم الاطباء).مُباضَعَة؛ با کسی جماع کردن . (زوزنی ). جماع نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آرامش با زن . آرامیدن با زن . نزدیکی با زن . هم...
-
جیزجنگ
لغتنامه دهخدا
جیزجنگ . [ جی ج َ ] (اِ) آلت چرمین که زنان شوخ هنگام فراهم آمدن بکار بندند، و آن زنان را بتازی سعتری خوانند. چیزجنگ نیز گفته شده . (از شرفنامه ٔ منیری ). چیزچنگ . چیرچنک . جیزخنک . چرمینه و آن چیزی است مانند آلت تناسل که از چرم ساخته باشند وزنان در و...