کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفصلبینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مفصل
لغتنامه دهخدا
مفصل . [ م َ ص ِ ] (ع اِ) بند اندام و هر جای پیوستگی دو استخوان . ج ، مفاصل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پیوندگاه اندام . (غیاث ). بندگاه . (ذخیره ٔخوارزمشاهی ). بند. پیوند. ملتقای دو استخوان از تن حیوان . (یادداشت به...
-
مفصل
لغتنامه دهخدا
مفصل . [ م ِ ص َ ] (ع اِ) زبان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مفصل
لغتنامه دهخدا
مفصل . [ م ُ ف َص ْ ص َ ] (ع ص ) تفصیل کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). مشروح . مقابل مجمل و مختصر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نسختی که تلک ... مفصل در باب خواهش خود نبشته بودبر رای امیر عرض داد. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 405).مفصل صورت جسم است و مجمل ص...
-
مفصل
لغتنامه دهخدا
مفصل . [ م ُ ف َص ْ ص ِ ] (ع ص ) آنکه بیان می کند و فصل فصل می سازد و جزٔجزء می نماید. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفصیل شود.
-
بینی
لغتنامه دهخدا
بینی . (اِ) ترجمه ٔ انف . ظاهراً مرکب است از بین بمعنی بینش و یای نسبت زیرا که این عضو مرئی میشود یا آنکه متصل بچشم که محل بینش است واقع شده و بهر تقدیر از صفات و تشبیهات اوست یعنی آنچه در اشعار می آید از: قلم ، نرگس ، الف ، انگشت و جز آن . (آنندراج ...
-
بینی
لغتنامه دهخدا
بینی . (اِخ ) یوسف بن مبارک بن بینی . محدث است . (منتهی الارب ).
-
بینی
لغتنامه دهخدا
بینی . (صوت ) مأخوذ از ماده ٔ مضارع دیدن (مانند گویی و گوییا و دیگر قیدها و اصوات مأخوذ از فعل ) بمعنی چه بسیار خوب را فرهنگ شعوری در بی بی آورده و آن را صورتی از به به دانسته . چه نیکوست . طوبی . (یادداشت مؤلف ). نیکو. (فرهنگ اسدی ) (صحاح الفرس )...
-
عروس بینی
لغتنامه دهخدا
عروس بینی . [ ع َ ] (حامص مرکب ) خواستگاری . رفتن مادر و خواهر و دیگر کسان زنانه ٔ داماد به خانه ٔ کسان دختردار، برای گزیدن یکی از آنان پسر یا برادر یا کس دیگر خود را. رفتن زنان مرد خواستگار برای دیدن و پسندیدن یا رد کردن دختری یا زنی . (یادداشت مرحو...
-
عاقبت بینی
لغتنامه دهخدا
عاقبت بینی . [ ق ِ ب َ ] (حامص مرکب ) رجوع به عاقبت بین شود.
-
کج بینی
لغتنامه دهخدا
کج بینی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل کج بین . احولی و لوچی . (ناظم الاطباء). دوبینی . چپی . لوشی . || (ص مرکب ). که بینی کج دارد. (یادداشت مؤلف ).
-
گستاخ بینی
لغتنامه دهخدا
گستاخ بینی . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) جسارت ورزی . جسوری : فراقش گر کند گستاخ بینی بگو برخیزمت یا مینشینی . نظامی .ز بس گوهرکمرهای شب افروزدر گستاخ بینی بسته بر روز.نظامی .
-
گنده بینی
لغتنامه دهخدا
گنده بینی . [ گ َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) کسی که بینی او بوی بد دهد. اخشم .
-
کف بینی
لغتنامه دهخدا
کف بینی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل کف بین . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کت بینی
لغتنامه دهخدا
کت بینی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل کت بین . شانه بینی . فالگیری با شانه ٔ بز وگوسفند و مانند آن . رجوع به کت بین و شانه بین شود.
-
کتاب بینی
لغتنامه دهخدا
کتاب بینی . [ ک ِ ] (حامص مرکب ) فال بینی . فالگیری . رجوع به فال بینی و فالگیری شود.