کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفروق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مفروق
لغتنامه دهخدا
مفروق . [ م َ ] (ع ص ) جداکرده شده وپراکنده از هر چیزی . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).- لفیف مفروق . رجوع به لفیف شود.- وتد مفروق ؛ (اصطلاح عروض ) در اصطلاح عروضیان ، سه حرف را گویند که حرف وسطی ساکن باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به وتد شود.|| (ا...
-
واژههای مشابه
-
تجنیس مفروق
لغتنامه دهخدا
تجنیس مفروق . [ ت َ س ِ م َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به تجنیس مرکب شود.
-
مفروق منه
لغتنامه دهخدا
مفروق منه . [ م َ قُن ْ م ِن ْه ْ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) عدد بزرگتر که عدد خرد را از آن بیرون کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کاهش یاب . (فرهنگستان ). و رجوع به مفروق شود.
-
امره مفروق
لغتنامه دهخدا
امره مفروق . [ اَ رَ م َ ] (اِخ ) نام محلی است در زمین بنی یربوع . (از معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
مفروغ
لغتنامه دهخدا
مفروغ . [ م َ ] (از ع ، ص ) فارغ شده . خلاص شده . (از ناظم الاطباء).- مفروغ شدن حساب ؛ فارغ شدن از حساب و پرداختن حساب و تمام کردن حساب . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترکیب های بعد شود.- مفروغ عنه ؛ پرداخته . انجام شده . به پایان رسیده : تأثیر کتاب ا...
-
جستوجو در متن
-
ابوعبدالمسیح
لغتنامه دهخدا
ابوعبدالمسیح . [ اَ ع َ دِل ْ م َ ] (اِخ ) مفروق ؟
-
باسوط
لغتنامه دهخدا
باسوط. (ع اِ) نوعی از پالان . || مقابل مفروق . (ناظم الاطباء).
-
جداکرده
لغتنامه دهخدا
جداکرده . [ ج ُ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) منفصل و گسیخته شده . || دورشده . || منفک . || ممتاز. || مفروز. مفروق . || جداشده .
-
مبسوط
لغتنامه دهخدا
مبسوط. [ م َ ] (ع اِ) نوعی پالان است و آن را باسوط نیز گویند. (منتهی الارب ). نوعی از پالان شتر، ضد مفروق . (ناظم الاطباء).
-
مفعولات
لغتنامه دهخدا
مفعولات .[ م َ ت ُ ] (ع اِ) یکی از اصول اوزان عروضی مرکب از دو سبب خفیف (مف + عو) و یک وتد مفروق (لات ) : اگر هر دو سبب را بر وتد مفروق تقدیم کنی مفعولات آید بر وزن «دل شد تازه ». (المعجم چ دانشگاه ص 44).
-
منها
لغتنامه دهخدا
منها. [ م ِ ] (ع حرف جر + ضمیر) مأخوذ از تازی ، به معنی از آن ، که در تفریق حساب استعمال می کنند. یعنی موضوع شده از آن و تفریق شده از آن . (ناظم الاطباء).- منها ساختن ؛ منها کردن . مفروق را از مفروق منه بیرون کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به ترکیب بع...
-
لفیف
لغتنامه دهخدا
لفیف . [ ل َ ] (ع ص ، اِ) گروه مردم پراکنده از هر جای . قوله تعالی : و جئنا بکم لفیفاً (قرآن 104/17)؛ ای مجتمعین مختلطین من کل قبیلة. (منتهی الارب ). آنچه از قبائل مختلف به هم جمع آیند. آمیخته بیکدیگر. (ترجمان القرآن جرجانی ). انبوه و همه . یقال : جا...