کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفروش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مفروش
لغتنامه دهخدا
مفروش . [ م َ ](ع ص ) گسترده شده و هر جای فرش شده . (ناظم الاطباء). فرش گسترده . فرش شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- مفروش کردن ؛ گستردن . فرش گستردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).|| (اِ) بساط و گلیم و فرش . (از ناظم الاطباء). گستردنی : چون ... ...
-
جستوجو در متن
-
سنگفرش
لغتنامه دهخدا
سنگفرش . [ س َ ف َ ] (ص مرکب ) زمینی که روی آنرا با سنگ مفروش کرده باشند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
لغز فروختن
لغتنامه دهخدا
لغز فروختن . [ ل ُ غ َ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) لغاز خواندن . لغازخوانی کردن : مدعی گو لغز و نکته به حافظ مفروش کلک ما نیز زبانی و بیانی دارد. حافظ.گفت حافظ لغز و نکته به یاران مفروش آه از این لطف به انواع عتاب آلوده .حافظ.
-
ابوفسطون
لغتنامه دهخدا
ابوفسطون . [ اِب ْ ب ُ ف َ ] (اِ) نباتی است بی ساق و بی شکوفه مفروش بر زمین با بیخ سطبر.رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن و رجوع به ابوقیطس شود.
-
گنبد کبود
لغتنامه دهخدا
گنبد کبود. [ گُم ْ ب َ دِ ک َ ] (اِخ ) برجی است [ در آمل ] داری گنبدی مخروب که سابقاً با کاشیهای آبی مفروش بوده و این نام نیز به همان جهت است . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 63 شود.
-
ملک الحاج
لغتنامه دهخدا
ملک الحاج . [ م َ ل ِ کُل ْ حاج ج ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) سرپرست حاجیان . امیرالحاج . رئیس کاروان حجاج : جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که توخانه می بینی و من خانه خدا می بینم .حافظ.
-
پهن کرده
لغتنامه دهخدا
پهن کرده . [ پ َ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) گسترده (فرش و جز آن ). مفروش ساخته . باز کرده .انداخته . مهد. || فراخ کرده . || پَخت کرده (قطعه فلز و جز آن ). با پهنا ساخته . عریض کرده (جاده یا قطعه زمین و نظایر آن ).
-
شادروان شاپور
لغتنامه دهخدا
شادروان شاپور. [ دُ ن ِ ] (اِخ ) سدی است که بر رود شوشتر کرده اند تا آب بشهر نشیند. یاقوت گوید: این شادروان از بناهای عجیب است طول آن نزدیک یک میل است و از سنگهای استوار و صخره ها و پایه های آهنی ساخته شده و بلاط آن از مس است (با ورقه های مسین مفروش ...
-
قطالیة
لغتنامه دهخدا
قطالیة. [ ق َ ی َ ] (اِخ ) شهری است بر ساحل جزیره ٔ سیسیل ، و آن را قطانیه نیز گویند، و آن شهری است بزرگ در دامنه ٔ جبل النار و به شهر فیل مشهور است . ابنیه ٔ قدیمه و آثار عجیبه و کتیبه ها دارد که با سنگ مرمر مفروش است و بعضی از سنگها به صورت فیلی کن...
-
ظفرة
لغتنامه دهخدا
ظفرة. [ ظُ رَ ] (ع اِ) نباتی است مفروش بر زمین ، برگش مدور و شبیه به ناخن و ظاهرش سبز و باطن سرخ تیره و ساقهاکه از میان برگها میروید قریب به شبری و باریک و گلش سِتَبر و بیخش به قدر بند انگشتی و سیاه و منقش به سفیدی و در بلاد تُستر بسیار است . در چهار...
-
گسترده
لغتنامه دهخدا
گسترده . [ گ ُ ت َ دَ / دِ ] (ن مف ) پهن کرده . منبسط. (تفلیسی ). پهن شده : من ایران نخواهم نه خاور نه چین نه شاهی نه گسترده روی زمین . فردوسی .بهر جای گسترده بد کار دیوبریده دل از ترس کیهان خدیو. فردوسی .از بسی پر ملک گسترده زیر پای حاج حاج زیر پای ...
-
شجریت
لغتنامه دهخدا
شجریت . [ ش َ ج َ ری ی َ ] (ع مص جعلی ) درخت بودن . از شجر عربی به اضافه ٔ «یّت » مصدری ترکیب شده و این گونه مصادر را اصطلاحاً مصدر صناعی یا جعلی گویند : و نبات آن (یاسمین ) مابین شجر و یقطین است یعنی نه مانند درخت ایستاده است و نه مانند یقطین بر زمی...
-
قاشانی
لغتنامه دهخدا
قاشانی . (اِ) کاشی . آجر کاشی : و کان نزولی باصفهان فی زاویة تنسب للشیخ علی بن سهل تلمیذ الجنید و بها حمام عجیب مفروش بالرخام و حیطانه بالقاشانی . (ابن بطوطه ). حیطانها [ حیطان المدارس و الخوانق و الزوایا بالنجف ] بالقاشانی و هو شبه الزلیج عندنا لکن ...
-
مبارکی
لغتنامه دهخدا
مبارکی . [ م ُ رَ ] (حامص ) برکت و تهنیت و میمنت وسعادت و خوشبختی و پاکی و طهارت و تقدس . (ناظم الاطباء). میمنت . فرخی . فرخندگی . خجستگی . نیک اختری : امیر گفت بسم اﷲ بشادی و مبارکی خرامید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 283). بزیر تخت آمد تا به مبارکی خلعت ...