کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفرش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مفرش
لغتنامه دهخدا
مفرش . [ م َ رَ ] (ع اِ) هرچه بگسترانند. ج ، مفارش . (مهذب الاسماء). گستردنی . ج ، مفارش . (منتهی الارب ). چیز گستردنی .(ناظم الاطباء). فرش . (غیاث ) (آنندراج ) : نوبهاران مفرش صدرنگ پوشد تا مگردوستی از دوستان خواجه بوطاهر شود. منوچهری .مجلس به باغ ب...
-
مفرش
لغتنامه دهخدا
مفرش . [ م ِ رَ ] (ع اِ) چیزی است مانند شادگونه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چیزی که بگسترند وبر آن خوابند. (از المنجد). و رجوع مدخل قبل شود.
-
مفرش
لغتنامه دهخدا
مفرش . [ م ُ ف َرْ رَ / م ُ ف َرْرِ ] (ع ص ) جمل مفرش ؛ شتر بی کوهان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج )(از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (از المنجد).
-
مفرش
لغتنامه دهخدا
مفرش . [ م ُ ف َرْ رِ ](ع ص ) کشت برگ گسترده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کشت برگ گسترده بر زمین . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه فرش می گستراند. (ناظم الاطباء)(از منتهی الارب ). || آنکه سنگفرش می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از ...
-
جستوجو در متن
-
مفراش
لغتنامه دهخدا
مفراش . [ م ُ ] (اِ) به لغت مراکش ، مفرش و جوال مانندی که در آن بستر و رختخواب می گذارند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
ادیال
لغتنامه دهخدا
ادیال . [ اَدْ ] (روسی ، اِ) (در روسی بمعنی پتو) مفرش گونه ای که لحاف و فرش و امثال آن در آن بندند.
-
مفارش
لغتنامه دهخدا
مفارش . [ م َ رِ ] (ع اِ) گستردنیها، و واحد آن مَفرَش است . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). ج ِ مَفرَش . (ناظم الاطباء) : و از مفارش و آلات و امتعه و مطعوم و مشروب و مرکوب چندان بدان شهر کشیدند که روزگار دست تباهی به آن نرساند. (مرزبان نامه ). و رجوع ب...
-
مفرشة
لغتنامه دهخدا
مفرشة. [ م ِ رَ ش َ ] (ع اِ) شادگونه مانندی است خردتر از مِفرَش که بر رحل گسترند و بر آن نشینند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ج ، مفارش . (اقرب الموارد).
-
جرجانی
لغتنامه دهخدا
جرجانی . [ ج ُ ] (اِ) نوعی فرش است : مفرش از جرجانی و مخفی شماردرجهای خط وحبر محبره . نظام قاری .|| پارچه ای است ابریشمین و چون محصول جرجان است بدین نام موسوم شده است . (از دزی ).
-
غپک
لغتنامه دهخدا
غپک . [ غ َ پ َ ] (اِ) گیاهی است که از آن بوریا بافند و لُخ نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ) : باده که درد سر دهد خاک به است منظرش مفرش اگر حریر شد سوختن است از غپک .؟و در تداول عامه ٔ جنوب خراسان لوخ گویند.
-
جرزدان
لغتنامه دهخدا
جرزدان . [ ج َ رَ ] (اِ مرکب ) نوعی لباس است : خرقه پوش ارچه شد از مفرش مرکب عاری خوب و مرغوب جرزدان و عصایی دارد. نظام قاری .شد دلق و جرزدانش روزی و قبا چمته در دایره ٔ قسمت اوضاع چنین باشد. نظام قاری .هرگاه که با پیرنمد نیست جرزدان حقاکه عصا را نبو...
-
مهلل
لغتنامه دهخدا
مهلل . [ م ُ هََ ل ْ ل َ ] (ع ص ) متقوس . (اقرب الموارد). مطلق خمیده و منحنی و قوسی و هلالی شکل . چنبری . مانند هلال منحنی . حاجب مهلل ؛ ابرویی ماننده ٔ ماه نو. (مهذب الاسماء). || شتر لاغر خمیده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مهللة. || منقوش به ...
-
مندش
لغتنامه دهخدا
مندش . [ م َ دِ ] (اِ) فرش و بساط بود.(فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). گلیم و نمد. (ناظم الاطباء). جهانگیری میگوید به معنی فرش و بساط بود. استاد فرخی راست : نیلگون پرده برکشیدهواباغ بنوشت مندش دیبا.بی شبهه مفرش را مندش خوانده ...
-
اوانی
لغتنامه دهخدا
اوانی . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ آنیه ، و آنیه ج ِ اِناء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ظروف و آوندها. (غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) : مرا شاد کردی و آباد کردی سرای من از فرش و مال و اوانی . فرخی .بر مفرش پیروزه بشب شاه حلب رااز سوده و پاکیزه...