کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفتول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مفتول
لغتنامه دهخدا
مفتول . [ م َ ] (ع ص ) تافته . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هر چیز تافته شده و پیچیده شده . (ناظم الاطباء). فتیله کرده . فتیله شده . تاب داده . فتیل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- جعد مفتول ؛ زلف مفتول : جعد مفتول جان گسل باشدزل...
-
واژههای مشابه
-
مفتول ساز
لغتنامه دهخدا
مفتول ساز. [ م َ ](نف مرکب ) آنکه مفتول سازد. و رجوع به مفتول شود.
-
مفتول سازی
لغتنامه دهخدا
مفتول سازی . [ م َ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل مفتول ساز : رواج ملیله دوزی و مفتول سازی و سرمه دوزی در البسه ٔ رسمیه . (المآثرو الاَّثار ص 101). || (اِ مرکب ) محل کار مفتول ساز. آنجا که مفتول ساز مفتول می سازد و می فروشد.
-
مفتول سر
لغتنامه دهخدا
مفتول سر. [ م َ س َ ] (ص مرکب ) کج سر و معوج سر. (ناظم الاطباء).
-
مفتول کش
لغتنامه دهخدا
مفتول کش . [ م َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) در هندوستان تارکش گویند. (آنندراج ). مفتول ساز.
-
جستوجو در متن
-
اره بر
لغتنامه دهخدا
اره بر. [ اَرْ رَ / رِ ب ُ ] (اِ مرکب ) قسمی کتیرا که مفتول نیست .
-
قلید
لغتنامه دهخدا
قلید. [ ق َ ] (ع اِ) رسن از برگ خرما تافته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شریط. (اقرب الموارد). || (ص ) تافته و مفتول . حبل ٌ قلید؛ ای مفتول . (اقرب الموارد).
-
مفتولی
لغتنامه دهخدا
مفتولی . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به مفتول . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفتول شود.- میخ مفتولی ؛ نیک تراشیده و راست . (یادداشت ایضاً).|| (اِ) قسمی کتیرا که پیچیده و حلزونی شکل است . (یادداشت ایضاً).
-
سیم کش
لغتنامه دهخدا
سیم کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) (از: سیم ، مفتول + کش ، کشنده ، جرار). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). استاد مفتول کش اعم از آنکه مفتول طلا، نقره ، آهن و امثال آن بکشد. (برهان ). مفتول کش . (انجمن آرا). مفتول کش خواه مفتول نقره باشد و یا طلا و یا آهن . (ن...
-
فتیله کردن
لغتنامه دهخدا
فتیله کردن . [ ف َ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تافتن . مفتول کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
تارکش
لغتنامه دهخدا
تارکش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه تار کشد. (آنندراج ). مفتول کش و زرکش . (فرهنگ نفیسی ).
-
مأزوم
لغتنامه دهخدا
مأزوم . [ م َءْ ] (ع ص ) مفتول . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از ذیل اقرب الموارد).
-
قلد
لغتنامه دهخدا
قلد. [ ق َ ] (ع ص ) تاب داده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): سِوار قلد؛ ای مفتول . (اقرب الموارد). دست برنجن تاب داده . (آنندراج ).