کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفتش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مفتش
لغتنامه دهخدا
مفتش . [ م ُ ف َت ْ ت ِ ] (ع ص ) جوینده . کاونده . (از آنندراج ). کسی که می جوید و می کاود و تفتیش می نماید. (ناظم الاطباء). پژوهنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تفتیش شود. || (اصطلاح اداری در گذشته ) بازرس . کسی که از طرف وزارتخانه ها و ...
-
جستوجو در متن
-
کارپژوه
لغتنامه دهخدا
کارپژوه . [ پ َ ] (نف مرکب ) مفتش .
-
بازرس
لغتنامه دهخدا
بازرس . [ رَ / رِ ] (نف مرکب ) مفتش . کسی که ازطرف وزارتخانه ها و اداره ها بکارهای کارمندان و کارکنان رسیدگی کرده درستی یا نادرستی کارهای آنها را برئیس یا وزیر آگهی میدهد و پیشتر مفتش نامیده میشد. (لغت مصوبه ٔ فرهنگستان ) .
-
لافماس
لغتنامه دهخدا
لافماس . [ لاف ْ ف ِ ] (اِخ ) بارتلمی . مفتش کل بازرگانی بروزگار هانری چهارم . مولد بُزام بلان (1545-1611 م .).
-
بررس
لغتنامه دهخدا
بررس . [ ب َرْ، رَ ] (نف مرکب )بازرس . مفتش . (یادداشت مؤلف ). || در اصطلاح اداری بر کسی اطلاق می کنند که نوشته ها و کتاب ها راغوررسی و مطالعه می کند و درباره ٔ آنها نظر می دهد.
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) (بک ) رشدی . مفتش صحت در اسیوط. او راست : السر المکنون فی ابحاث الطاعون ، در مطبعةالشعب بسال 1322هَ . ق . / 1904 م . بطبع رسیده . (معجم المطبوعات ).
-
اندروز
لغتنامه دهخدا
اندروز. [ اَ دَ ] (ص ) ممتحن و آزمایش کننده . || مفتش و جاسوس . || (اِ) ساروج و گچ . || دیوانخانه . || بازار و میدان خرید و فروش . (ناظم الاطباء). چهارسو و بازار خرید و فروش . (از شعوری ج 1 ورق 109).
-
بازجو
لغتنامه دهخدا
بازجو. (نف مرکب ) بازجوینده . محقق . مفتش . کسی که مأموریت پیدا میکند ازکسی در مورد امری یا اتهامی تحقیق و وارسی کند، یا از روی دفاتر و اسناد راستی و ناراستی کاری را معین کند. (واژه های فرهنگستان ). تفتیش گر. (فرهنگ رازی ).
-
نهفته پژوه
لغتنامه دهخدا
نهفته پژوه . [ ن ُ / ن ِ /ن َ هَُ ت َ / ت ِ پ ِ / پ َ ] (نف مرکب ) مفتش . متجسس . جاسوس خفیه . پلیس مخفی . (یادداشت مؤلف ) : یکی جادویی بود نامش ستوه گزارنده راه و نهفته پژوه .دقیقی (شاهنامه ، بیت 10300).
-
ژیمنس
لغتنامه دهخدا
ژیمنس . [ م ِ ن ِ ] (اِخ ) نام کاردینال و سیاستمدار اسپانیولی اسقف شهر تُلِد (طلیطله ). مولد ترلاگونا (1436 - 1517 م .). وی با آنکه سیاستمداری عظیم بود بزرگترین مفتش عقاید و از قاضیان خونخوار محکمه ٔ محنت عقاید مذهبی اسپانیا بشمار میرفت .
-
عرض
لغتنامه دهخدا
عرض . [ ع َ رِ ] (از ع ، ص ، اِ) مخفف عارض . عرض دهنده ٔ لشکر. شمارکننده ٔ سپاهیان . سان دهنده . (فرهنگ فارسی معین ). مفتش . لشکرنویس : و از آن جایگه شد به پرده سرای عرض پیش او رفت با رهنمای . فردوسی .عرض را بخوان تا بیارد شمارکه چند است مردم که آید ...
-
کنترلر
لغتنامه دهخدا
کنترلر. [ ک ُ رُ ل ُ ] (فرانسوی ، ص ، اِ) فرهنگستان ایران «بازبین » را به جای این کلمه اختیار کرده است و آن کسی است که کالا و جنس های تجارتی را رسیدگی کرده برابری آنها را با بارنامه تصدیق می نماید. || کسی که در راه آهن و تماشاخانه ها بلیطهای فروخته ش...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نامی . ابوالحاج عبدالرحمان نامی الارزنجانی الاصل . وی مفتش ورق آلتمغا بمصر بود. او راست : التهانی الحمیدیات و آن شامل قصائدیست در مدیح سلطان عبدالحمید عثمانی در پیروزی وی در جنگ با یونان و ذیل آن مقاله ای است در موضوع انشاء سک...
-
ادوارپاشا
لغتنامه دهخدا
ادوارپاشا. [ اِ ] (اِخ ) الیاس . مفتش نظارت داخلیه ٔ مصر. او راست : 1 - مشاهد اوربا و امریکا،در یک جزو و آن بمطبعةالمقتطف بسال 1900 م . بچاپ رسیده است . 2 - مشاهدالممالک ، مشتمل بر وصف ممالک اروپا و امریکا و تونس و الجزایر و رومانی و صربستان و بلغار ...