کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفتت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مفتت
لغتنامه دهخدا
مفتت . [ م ُ ف َت ْ ت َ ] (ع ص ) شکسته و ریز شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مفتت
لغتنامه دهخدا
مفتت . [ م ُ ف َت ْ ت ِ ] (ع ص ) کسی و یا چیزی که می شکند و ریزریز می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).ریزاننده . شکننده . ریزکننده . خردکننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || دوایی که خلط متحجر را ریزریز کند. (از بحر الجواهر). دارو که سنگ گرده...
-
جستوجو در متن
-
ریزانیده
لغتنامه دهخدا
ریزانیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) ریزریزکرده . مُفَتَّت . (یادداشت مؤلف ). || ریخته . (یادداشت مؤلف ).
-
مفتتات
لغتنامه دهخدا
مفتتات . [ م ُ ف َت ْ ت ِ ] (ع اِ) داروهایی که سنگ مثانه و جز آن را ریزریز می کنند. (ناظم الاطباء). و رجوع به مفتت شود.
-
ریزاننده
لغتنامه دهخدا
ریزاننده . [ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) ریزریزکننده (از ماده ٔ ریز و ریزه ): مُفَتِّت ؛ ریزاننده ٔ حصاة. (یادداشت مؤلف ). || ریزنده . (یادداشت مؤلف ).
-
بریزاننده
لغتنامه دهخدا
بریزاننده . [ ب ِ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) (از ماده ٔ ریز و بریزه ) ریزاننده : مفتّت ؛ بریزاننده ٔحصاة. (یادداشت دهخدا). و رجوع به بریزانیدن شود.
-
درشکن
لغتنامه دهخدا
درشکن . [ دُ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) درشکننده . شکننده ٔ در و گوهر. خرد کننده ٔ در. مفتت مروارید : کی شدی این سنگ مفرح گزای گر نشدی درشکن و لعل سای .نظامی .
-
زمارةالراعی
لغتنامه دهخدا
زمارةالراعی . [ زَم ْ ما رَ تُرْ را ] (ع اِ مرکب ) آذان العنز است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). گیاهی است که بدان مداوا کنند. (از اقرب الموارد): قیل انه یحل التهبج و جرب جالینوس ان سلاقته مفتت للحصاة الکلیته و قال قوم ینفع من قروح الامعاء و المقص و آلام ال...
-
خردل بری
لغتنامه دهخدا
خردل بری . [ خ َ دَ ل ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حَرْشاء.لبسان . ایهقان . جرجیری بری . (یادداشت بخط مؤلف ). در تحفه ٔ حکیم مؤمن چنین آمده است : گیاه او را بترکی قچی نامند حرارتش کمتر از بستانی مفتت حصاة و جالی جلد و جهة سرفه ٔ مزمن نافع و...
-
شکننده
لغتنامه دهخدا
شکننده . [ ش ِ ک َ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) کاسر. ناقض .مفتت . که چیزی دیگر را شکند. (یادداشت مؤلف ). || ترد. که بشکند. که شکسته شود. که خود قابل شکستن باشد. زودشکن . (یادداشت مؤلف ). || پایین آورنده ٔ قیمت . که بها و ارج چیزی را کم کند. قیمت شکن : ا...
-
هوم المجوس
لغتنامه دهخدا
هوم المجوس . [ هََ مُل ْ م َ ] (ع اِ مرکب ) به فارسی مرانیه که دارویی است مفتت سنگ مثانه و مدرّ فضلات و مقوی معده . (آنندراج ) (منتهی الارب ). درختی است شبیه به یاسمین و در آن اندکی شیرینی و تیزی است و بهترین شکوفه ٔ آن به رنگ تیره است که روی آن زرد ...
-
جوز ارقم
لغتنامه دهخدا
جوز ارقم . [ ج َ / جُو زِ اَ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بیخ گیاهی است مستدیر بقدر گردکانی و سفید و مصمت و زودشکن و در طعم شبیه به شاه بلوط و بااندک تندی و چون خشک شود از آن پوست رقیقی سیاه ظاهر میشود و ساق گیاه او باریک و مستدیر و زیاده بر ذرعی و ...
-
جوزالشرک
لغتنامه دهخدا
جوزالشرک . [ ج َ زُش ْ ش ِ ] (ع اِ مرکب ) ثمر شجری است در حبشه کثیرالوجود بقدر جوزی و اندک طولانی و مستدیر و اشتهای او تند و پوست خشک او چین دار و رقیق و در تحت پوست جسمی صلب و در جوف او دانه ای شبیه بدانه ٔ انگور و پرعدد و خوشبو با اندک تندی ، و اهل...
-
ریزیده
لغتنامه دهخدا
ریزیده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) پراکنده و منتشر. (ناظم الاطباء): هری ؛ از هم ریزیده از پختگی . (السامی فی الاسامی ). || گداخته و ذوب شده . (ناظم الاطباء). || خردشده و ریزریزشده . (ناظم الاطباء). مُفَتَّت . متلاشی . ازهم پاشیده . پاشیده . (یادداشت م...