کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفاصلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مفاصلة
لغتنامه دهخدا
مفاصلة. [ م ُ ص َ ل َ ] (ع مص ) از یکدیگر جدا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). از همدیگر جدایی کردن و مباینت نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فصال . (از ناظم الاطباء). و رجوع به فصال شود.
-
جستوجو در متن
-
ذوشبرمان
لغتنامه دهخدا
ذوشبرمان . [ ش ُ رُ ] (اِخ ) یاقوت گوید: موضعی است در قول حماسی :و جارکم بذی شبرمان لم تذیل مفاصله .و در المرصع ابن الاثیر تمام شعر آمده است و گوید از مخبل شاعر است . و قصه ای هم نقل میکند لکن هم قصه و هم شعر در نسخه ٔ ما لایقرء است .
-
سرق
لغتنامه دهخدا
سرق . [ س َ رَ ] (ع مص ) پوشیده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || فروهشته شدن : سرقت مفاصله ؛ فروهشته گردید بند اعضای او. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
انسراق
لغتنامه دهخدا
انسراق . [ اِ س ِ ] (ع مص ) سست شدن بندهای کسی ، یقال انسرقت مفاصله . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ضعیف شدن مفاصل . (از اقرب الموارد). انسراق مفاصل ؛ سست و ضعیف شدن بندهای تن . (یادداشت مؤلف ).
-
ارتواء
لغتنامه دهخدا
ارتواء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سیراب شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || تافته و سطبرتاه گردیدن رسن . (منتهی الارب ). || معتدل و سطبر شدن بندهای مرد. (منتهی الارب ). تروت مفاصله ؛ اعتدلت و غلظت ، عن ابن سیده ، کارتوت ، و هذه عن الازهری و فی الصحاح ار...
-
زاویه ٔ حاده
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ حاده . [ ی َ / ی ِ ی ِ حادْ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاویه ای را گویند که کمتر از نود درجه بود. (فرهنگ نظام ). چون خطی بالای خطی به نهجی کشند که مستقیم نبود بلکه مایل به یک طرف باشد، پس مفاصله ٔ ضلعین را که بطرف میلان است زاویه ٔ حاد...
-
زاویه ٔ منفرجه
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ منفرجه . [ ی َ / ی ِ ی ِ م ُ ف َ رِ ج َ / ج ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاویه ای که زیادتر از نود درجه باشد. (ناظم الاطباء). چون خطی بالای خطی به نهجی کشند که مستقیم نبوده بلکه به یک طرف مائل باشد... مفاصله ٔ ضلعین را که بطرف غیر میلان باشد آ...
-
مذیل
لغتنامه دهخدا
مذیل . [ م َ ] (ع ص ) بسیار تفته و بی قرار. (منتهی الارب ). مریضی که قرار و آرام ندارد و ضعیف است . (از اقرب الموارد). رجوع به مذل و مذال شود. || فاش کننده ٔ راز. (منتهی الارب ). مفشی سر. (اقرب الموارد). رجوع به مذل شود. || سست . (منتهی الارب ): مذل ...
-
تروی
لغتنامه دهخدا
تروی . [ ت َ رَوْ وی ] (ع مص ) سیراب شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سیراب شدن و تازه گردیدن درخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سیراب شدن درخت . (از المنجد). سیراب شدن و تازه گردیدن مرد یا درخت . (از اقرب الموارد). || اندیشیدن در ک...
-
طرمطراق
لغتنامه دهخدا
طرمطراق . [ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن ابی بکر جرجانی ، ملقب به طرمطراق . نویسنده و شاعری ظریف و فاضلی از اعیان عمال بخارا است و نام وی در ضمن ترجمه ٔ احوال هرثمی گذشت .سیدابوجعفر موسوی این شعر را که ابوعبداﷲ در نزد وی انشاء کرده است برای او روایت کرده...
-
تثلیث
لغتنامه دهخدا
تثلیث . [ ت َ ] (ع مص ) سه گوشه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (مجمل اللغة) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). || سیکی کردن چنانکه دو برخ بشود و سه یکی بماند. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (مجمل اللغة). سه یکی ...
-
تسدیس
لغتنامه دهخدا
تسدیس . [ ت َ ] (ع مص ) شش رکن ساختن چیزی را. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). چیزی را به شکل شش گوشه ساختن و به شش جزء تقسیم کردن (ناظم الاطباء). شش گوشه کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (کشاف اصطلاحات الفنون ). || (ع اِ) در اصطلاح منجم...
-
اتصال
لغتنامه دهخدا
اتصال . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) پیوسته شدن . (زوزنی ). پیوستن .بچیزی پیوستن . پیوسته شدن کار. (تاج المصادر). پیوستگی . رسیدن . اتحاد. التصاق . ملاصقت . تلاصق : تا نبودم من بحیدر متصل علم حق با من نمی جست اتصال . ناصرخسرو.بنگر که هست منکر من ، یا برادرم...
-
تربیع
لغتنامه دهخدا
تربیع. [ ت َ ] (ع مص ) چهارسوی کردن . (زوزنی ). چیزی را چهارسو ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چهارگوشه کردن چیزی را. (غیاث اللغات )(آنندراج ) (از ناظم الاطباء). چهارگوشه ساختن چیزی را. (فرهنگ نظام ). مربع ساختن خانه یا حوض را. (المنجد). مربع ...