کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مغیر
لغتنامه دهخدا
مغیر. [ م َ ] (ع ص ) شیر که در آن سرخی خون باشد. (منتهی الارب ). شیر به خون آمیخته . (ناظم الاطباء). شیر سرخ به خون آمیخته . (از اقرب الموارد). || آب داده . (آنندراج ). با باران آب داده . (ناظم الاطباء).
-
مغیر
لغتنامه دهخدا
مغیر. [ م ُ ] (ع ص ) جیش مغیر؛ لشکر غارت کننده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). غارت کننده . (غیاث ) : که حرم با هرچه دارم گو بگیرتا نگیرد حاصل من هر مغیر. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 402).این جوان زین جرم ضال است و مغیرکو مرا بگرفت تو او رامگیر. مولو...
-
مغیر
لغتنامه دهخدا
مغیر. [ م ُ غ َی ْ ی َ ] (ع ص ) از حالی به حالی برگردانیده شده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). دیگرگون و از حالی به حالی برگشته . (ناظم الاطباء) : اگرچه موارد راحات به جراحات ضمیر مکدر بود و چهره ٔ مورد آمال به خدشات احوال احداث مغیر. (نفثة المصدور چ...
-
مغیر
لغتنامه دهخدا
مغیر. [ م ُ غ َی ْ ی ِ ] (ع ص ) تغییردهنده . دیگرگون کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): ذلک بِأن َّ اﷲ لم یک مغیراً نعمة أنعمها علی قوم حتی یغیروا ما بِأنفسهم و أن اﷲ سمیع علیم . (قرآن 53/8). || ناپایدار و بی ...
-
واژههای همآوا
-
مقیر
لغتنامه دهخدا
مقیر. [ م ُ ق َی ْ ی َ ] (ع ص ) قیراندود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : رهی صعب و شبی تاریک و تیره هوا چون قیر وزو هامون مقیر. منوچهری .از لشکر زنگیش رخ روز مقیروز لشکر رومیش شب تیره مقمر. ناصرخسرو.به لؤلؤ از او فرق گردون مزی...
-
جستوجو در متن
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن هاشم بن مغیر مخزومی . رجوع به حارث بن هشام شود.
-
مغیرة
لغتنامه دهخدا
مغیرة. [ م ُ رَ ] (ع ص ) آن اسب که بر آن غارت کنند. (مهذب الاسماء): خیل مغیرة؛ سواران غارت کننده . (از منتهی الارب )(ناظم الاطباء). تأنیث مُغیر. ج ، مغیرات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مغیر و مغیرات شود.
-
جسرمیر
لغتنامه دهخدا
جسرمیر. [ ج ِ رِ ] (اِخ ) مغیر (مصحف ) جسلمیر که نام شهری است مابین ملک تته که دارالملک سند است و ماروار که از هند است . (آنندراج ) : نوچه ای کز جسرمیر آید به گلزار بهشت از نزاکت جا بروی دیده ٔ عبهر کند.ملاطغرا (از آنندراج ).
-
برگرداننده
لغتنامه دهخدا
برگرداننده . [ ب َ گ َ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) ردکننده . برگشت دهنده . (فرهنگ فارسی معین ). عاطِف . (از منتهی الارب ). || تغییردهنده . مغیّر. || واژگون کننده . (فرهنگ فارسی معین ).
-
مغیرة
لغتنامه دهخدا
مغیرة.[ م ُ غ َی ْ ی َ رَ ] (ع ص ) مغیره . تأنیث مغیر. ج ، مغیرات . دگرگون شده ها. تغییریافته ها : و از جمله ٔ مغیرات هنیز به معنی هنوز. (المعجم ص 231). || (اصطلاح منطق ) نزد منطقیان ، به معنی معدوله است . (کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به معدوله ش...
-
منج زراوشان
لغتنامه دهخدا
منج زراوشان . [ م ُ ج ِ زِ وِ ] (اِمرکب ) تخم گلی است که آن را خیری می گویند. (برهان ) (آنندراج ). تخم گل خیری . (ناظم الاطباء). تخم خیری . (الفاظ الادویه ). تخمی است شبیه به نانخواه و سرخ و بالیده تر از آن و نزد بعضی تخم خیری بری است . مسکر و مفرح و...
-
پاوند
لغتنامه دهخدا
پاوند. [ وَ ] (اِ مرکب ) بندی که بر پای نهند. بندی باشد که در پای گناهکاران و مجرمان گذارند. (برهان ). مطلق بندی که بر پای گناهکاران نهند و پابند مغیر آن است نه لغتی در آن . (رشیدی ). پابند. کند. کنده . زنجیر. زاولانه : ایزد ما را و شما را نگاهدارد ا...
-
جرجانی
لغتنامه دهخدا
جرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) محمدبن حسن بن احمدبن یحیی بن مغیره ٔ ثقفی مکنی به ابوالغیث . راوی بود و از ابویعقوب بحری و از پدرش ابوعلی بن مغیر و جز آن دو روایت کرد و بسال 389 هَ . ق . درگذشت . (از تاریخ جرجان تألیف ابوالقاسم سهمی ص 415).