کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغموم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مغموم
لغتنامه دهخدا
مغموم . [ م َ ] (ع ص ) غمگین . (مهذب الاسماء). اندوهگین . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). مهموم . اندوهگین . غمناک . (از ناظم الاطباء). محزون . حزین . غمین . غم زده . غم دیده . اندوهناک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و خدای را بخواند و او مکظوم و مغمو...
-
جستوجو در متن
-
مغمومی
لغتنامه دهخدا
مغمومی . [ م َ ] (حامص ) اندوه . غم . ملالت . (از ناظم الاطباء). حالت و چگونگی مغموم . اندوهناکی . غمناکی . و رجوع به مغموم شود.
-
فردم
لغتنامه دهخدا
فردم . [ ف َ دَ ] (ص ) پریشان و مضطرب . || مغموم وآزرده . (ناظم الاطباء) .
-
اندوه رسیده
لغتنامه دهخدا
اندوه رسیده . [ اَ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مغموم . (یادداشت مؤلف ). اندوهگین . اندوهناک : خدای را بخواند و او (یونس ) مکظوم و مغموم بود و اندوه رسیده . (تفسیر ابوالفتوح رازی ).
-
کدرپذیر
لغتنامه دهخدا
کدرپذیر. [ ک َ دِ پ َ ] (نف مرکب ) خلل پذیر. || مغموم و آشفته . (ناظم الاطباء).
-
دلتنگ کردن
لغتنامه دهخدا
دلتنگ کردن . [ دِ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تنگدل کردن . ضیق صدر را سبب شدن . مغموم کردن . ملول کردن . غمگین کردن .
-
دقوع
لغتنامه دهخدا
دقوع . [ دُ ] (ع مص ) مغموم گشتن و فروتنی کردن . (ازذیل اقرب الموارد از لسان ). دقع [ دَ / دَ ق َ ] .
-
دنکاسه
لغتنامه دهخدا
دنکاسه . [ دَ س َ / س ِ ] (ص ) مغموم و مهموم و دلتنگ . || بدبخت . || طفیلی و مفتخوار. (ناظم الاطباء).
-
دقع
لغتنامه دهخدا
دقع. [ دَ ] (ع مص ) مغموم گشتن و فروتنی کردن . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). دَقَع. دُقوع . و رجوع به دَقَع و دقوع شود.
-
مأکوم
لغتنامه دهخدا
مأکوم . [ م َءْ ] (ع ص ) اندوهگین . (منتهی الارب ). مغموم و اندوهگین . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مألوم
لغتنامه دهخدا
مألوم . [ م َءْ ] (ع ص ) غمگین و ملول و مغموم . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
مکدوه
لغتنامه دهخدا
مکدوه . [ م َ ] (ع ص ) اندوهگین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مغموم . (اقرب الموارد).
-
پریشان خاطر
لغتنامه دهخدا
پریشان خاطر. [ پ َ طِ ] (ص مرکب ) مضطرب . مشوش . آشفته خاطر. || دلتنگ . مغموم .
-
بی دل و دماغ
لغتنامه دهخدا
بی دل و دماغ . [ دِل ُ دِ / دَ ] (ص مرکب ) (از بی + دل + و + دماغ ) مهموم . مغموم . گرفته . دلتنگ . بی حوصله . که حالی ندارد.