کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغمزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مغمزه
لغتنامه دهخدا
مغمزه . [ م ُ غ َم ْ م ِ زَ / زِ ] (از ع ، ص ) تأنیث مغمز. زن مشت و مال کننده : و ام ملدم ، به پایمالی ملازم فراش گشت تا پایی که در دست چنین مغمزه ای اسیر باشد از سر مسافرت برخیزد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 285). و رجوع به مُغَمِّز و مغمزی شود.
-
جستوجو در متن
-
مغمز
لغتنامه دهخدا
مغمز. [ م ُ غ َم ْ م ِ ] (از ع ، ص ) به چشم و ابرو اشاره کننده . (غیاث ) (آنندراج ). || غمازی کننده . (غیاث ) (آنندراج ). || به صیغه ٔ اسم فاعل در فارسی کیسه کش حمام و شوخ پیرا ازپیکر. (گنجینه ٔ گنجوی ). مشت و مال دهنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)....
-
مغمزی
لغتنامه دهخدا
مغمزی . [ م ُ غ َم ْ م ِ ] (حامص ) دلاکی . کیسه کشی . مشت و مال : گفت : بگذار تو را مغمزی بکنم و حکایتی است برگویم . (اسرارالتوحید ص 50). از استاد ابوعلی دقاق شنیدم رحمه اﷲ که گفت : ابوالعباس سیاری را مغمزی همی کردند. گفت : پایی همی مالی که هرگز اندر...