کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کرم ورزیدن
لغتنامه دهخدا
کرم ورزیدن . [ ک َ رَ وَ دَ ] (مص مرکب ) کرم کردن : کرم ورزد آن کس که مغزی در اوست .سعدی (بوستان ).
-
زندخ
لغتنامه دهخدا
زندخ . [ ] (ع اِ) زکام مغزی . نزله . گرفتگی بینی و تورم آن . (از دزی ج 1 ص 606).
-
بسته
لغتنامه دهخدا
بسته . [ ب ُ ت َ ] (اِ) فندق را گویند و آن مغزی باشد که خورند. (برهان ). فستق . (صحاح الفرس ).
-
طبة
لغتنامه دهخدا
طبة. [ طُب ْ ب َ ] (ع اِ) دوال که درزهای مشک به وی گیرند. اوالسیر الذی یکون فی اسفل القربة بین الخرزتین . (منتهی الارب ). مغزی . زِه .
-
خرمغز
لغتنامه دهخدا
خرمغز. [خ َ م َ ] (ص مرکب ) نافهم . بی شعور. احمق : خری خرمغز مغزی پر ز خرچنگ وز آن دلتنگ رو آفاق دلتنگ .نظامی .
-
سبکی کردن
لغتنامه دهخدا
سبکی کردن . [ س َ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زودگذر بودن . زود تمام شدن : سبکی کرد و [ ماه روزه ] بهنگام گذر کرد و برفت تا نگویند فروهشته برِ ما لنگر. فرخی .|| تظاهر بخفت روح و سبک مغزی کردن .
-
صدا پیچیدن
لغتنامه دهخدا
صدا پیچیدن . [ ص َ/ ص ِ دَ ] (مص مرکب ) انعکاس صدا در محوطه ای یا جایگاهی چنانکه بر اثر انعکاس آواز قوی شود : مخور صائب فریب فضل از عمامه ٔ زاهدکه در گنبد ز بی مغزی صدا بسیار می پیچد.صائب .
-
جلوزه
لغتنامه دهخدا
جلوزه .[ ج َ زَ / زِ ] (اِ) مخفف جَلغوزه است و آن مغزی باشد باریک و دراز. (برهان ) چلغوزه . (ناظم الاطباء). فندق . بادام کوهی . (ناظم الاطباء). رجوع به جلوز شود.
-
دماغی
لغتنامه دهخدا
دماغی . [ دِ ] (ص نسبی ) منسوب به دماغ ، به معنی مغز. مغزی . مخی : امراض دماغی . (یادداشت مؤلف ). || باطل و بیهوده و بیمعنی . (ناظم الاطباء). || مغرور. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). متکبر. (آنندراج ). || هرزه . (ناظم الاطباء).
-
صیص
لغتنامه دهخدا
صیص . (ع اِ) خرمای بلایه که دانه ٔ وی سخت نشود. (منتهی الارب ). شیص . تمر لایشتد نواه . (اقرب الموارد). || پوست تخم حنظل است که در آن مغزی نباشد. (فهرست مخزن الادویه ).
-
جلافت
لغتنامه دهخدا
جلافت . [ ج ِ ف َ ] (ع مص ) میان تهی بودن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مجازاً بمعنی جهل و حماقت مأخوذ از جلف بکسر که بمعنی خم تهی و حیوان شکم دریده تهی کرده است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). بی مغزی و سبکی و تهی میانی .- جلافت داشتن ؛ بی مغز و سب...
-
مغازی
لغتنامه دهخدا
مغازی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مَغزی ̍. جنگها. (از اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ج ِ مغزاة. (ناظم الاطباء) : جمعی ز مغازیْت حاصل آیدمن نظم کنم جمع آن مغازی . مسعودسعد. || مواضع یا زمانهای جنگ . (از اقرب الموارد). || مناقب و بیان اوصاف غازیان...
-
کله خرابی
لغتنامه دهخدا
کله خرابی . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ خ َ ] (حامص مرکب ) در تداول عامه ، تهی مغزی . بیخردی . (فرهنگ فارسی معین ). ورجوع به کله خراب شود. || عصبانیت . تند مزاجی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کله خراب شود.
-
آهومند
لغتنامه دهخدا
آهومند. [ م َ ] (ص مرکب ) مریض . بیمار. || معیوب . ناقص . آهُمند.- مغزی آهومند ؛ دماغی مختل . مُخبط : ز پیری مغزت آهومند گشته ست ز گیتی روزگارت درگذشته ست . (ویس و رامین ).و رجوع به آهُمند شود.
-
جوزالعبهر
لغتنامه دهخدا
جوزالعبهر. [ ج َ زُل ْ ع َ هََ ] (ع اِ مرکب ) دانه ای است مدور شبیه به آمله و در جوف او مغزی شبیه به دانه ٔ آلوبالو و سرخ رنگ و با اندک شیرینی و قدری مایل بگرمی وخشکی و قاطع اسهال مابوسین است با رُب ّ مورْد جهت اورام نافع است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (...