کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغزاة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مغزاة
لغتنامه دهخدا
مغزاة. [ م َ ] (ع اِ) بمعنی غَزوَة. (محیط المحیط). یک دفعه کشش و جنگ با دشمن دین . ج ، مغازی . (ناظم الاطباء). مفرد مغازی . (از اقرب الموارد). و رجوع به مغازی شود.
-
جستوجو در متن
-
مغازی
لغتنامه دهخدا
مغازی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مَغزی ̍. جنگها. (از اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ج ِ مغزاة. (ناظم الاطباء) : جمعی ز مغازیْت حاصل آیدمن نظم کنم جمع آن مغازی . مسعودسعد. || مواضع یا زمانهای جنگ . (از اقرب الموارد). || مناقب و بیان اوصاف غازیان...
-
مغزی
لغتنامه دهخدا
مغزی . [ م َ زا ] (ع اِ) غزو. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). قصد که به سوی دشمن بود به حرب . ج ، مغازی . (مهذب الاسماء). غزو. ج ، مغازی . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). و رجوع به غزو شود. || موضع غزو. (از اقرب الموارد). جنگ گاه . میدان جنگ . ج ، مغازی ....