کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغبچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مغبچه
لغتنامه دهخدا
مغبچه .[ م ُ ب َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) بچه ٔ آتش پرست . (ناظم الاطباء). بچه ٔ مغ. فرزند مغ. ج ، مغبچگان : من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرفه آنک مغبچه ای ز هرطرف می زندم به چنگ و دف . حافظ.مغبچه ای می گذشت راهزن دین و دل در پی آن آشنا از همه بیگانه ش...
-
جستوجو در متن
-
مغزاده
لغتنامه دهخدا
مغزاده . [ م ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) فرزند مغ. بچه ٔ مغ. مغبچه : مغ و مغزاده موبد و دستورخدمتش را تمام بسته میان . هاتف .و رجوع به مغ و مغبچه شود.
-
پور مغان
لغتنامه دهخدا
پور مغان . [ رِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مغبچه . فرزند مغان : می که پیر مغان ز دست نهادجز بپور مغان نشاید داد.نظامی .
-
نوید
لغتنامه دهخدا
نوید. [ ن َ ] (اِخ ) غلام علی بیگ اﷲآبادی (میرزا...) متخلص به نوید. از پارسی گویان هند است و در عهد نواب امیرخان بهادر کوتوال اﷲآباد بود و چندی هم منصب قضا داشت . او راست :ما بندگی مغبچه بسیار کرده ایم شد مدتی که دختر رز بار کرده ایم .(از صبح گلشن ص ...
-
باده فروش
لغتنامه دهخدا
باده فروش .[ دَ / دِ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ باده . می فروش . خمرفروش . خمار. شرابی . نَبّاذ. شراب فروش : در حیرتم از باده فروشان کایشان زین به که فروشند چه خواهند خرید! خیام .کرده ام توبه بدست صنم باده فروش که دگر می نخورم بی رخ بزم آرائی . حافظ...
-
خاک روب
لغتنامه دهخدا
خاک روب . (نف مرکب ) کَنّاس . (دهار) (آنندراج ). آنکه خاک روبد : خاک روبی است بنده خاقانی کز قبول تو نامور گردد. خاقانی .شاهنشه دو کون محمد که هر صباح آید بخاک روب درش بر سر آفتاب . علی خراسانی (از آنندراج ). || (اِ مرکب ) نخج . گیائی درشت باشد که خا...
-
خواب آلوده
لغتنامه دهخدا
خواب آلوده . [ خوا / خا دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) خوابناک . خواب آلود. (یادداشت بخط مؤلف ) : ای که خواب آلوده واپس مانده ای از کاروان جهد کن تا بازیابی همرهان خویش را. سعدی .تو صاحب منصبی از حال درویشان نیندیشی تو خواب آلوده ای بر چشم بیداران نبخشایی ....
-
راه زن
لغتنامه دهخدا
راه زن . [ زَ ] (نف مرکب ) رهزن . قاطع طریق که راهبند و رهبند و راهدار و رهدار و رهزن نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). سارق . (یادداشت مؤلف ). قاطعالطریق . (دهار). دزد. (رشیدی ). راه بند. (بهار عجم ). دزد و قطاع الطریق . (ناظم الاطباء) (برهان ) (از شع...
-
نراقی
لغتنامه دهخدا
نراقی . [ ن َ ] (اِخ ) احمد (حاجی ...) ابن حاج ملامهدی یا محمدمهدی ، معروف به نراقی . از اکابر دانشمندان و فقهای امامیه ٔ قرن سیزدهم هَ . ق . است . وی اشعار عرفانی فراوانی سروده است و در شعر «صفائی » تخلص کرده . مؤلف ریحانة الادب این تصانیف را بدو ن...
-
بچه
لغتنامه دهخدا
بچه . [ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (اِ) کودک . طفل . ولید. زاک . صبی . طفل و بچه ٔ آدمی و حیوان . (از آنندراج ). ولد. فرزند. (فرهنگ شعوری ). ولیده . کودک نارسیده . کر. کره . بره . نتاج . نتیجه . زائیده ٔ انسان یا حیوان ، در انسان تا به سن بلو...
-
بیگانه
لغتنامه دهخدا
بیگانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) غیر. ناآشنا. (غیاث ). مقابل یگانه . (آنندراج ). مقابل آشنا. (از ناظم الاطباء). مقابل خودی . (یادداشت مؤلف ). اجنبی . غریبه . خارجی . غریب و اجنبی و کسی که از مردم آنجا نباشد. (از ناظم الاطباء). اجنبی . غیر. بیرونی . ...
-
قائم مقام
لغتنامه دهخدا
قائم مقام . [ ءِ م َ ] (اِخ ) میرزاابوالقاسم فراهانی تهرانی ، از ادبای عهد فتحعلی شاه قاجار است . ادیبی فاضل ، منشی ای کامل ، شاعری ماهر، مترسلی دانشمند و در نظم و نثر فارسی استاد بوده و به ثنائی تخلص مینمود. وی به سال 1193 هَ . ق . متولد شد و به سال...
-
جامی
لغتنامه دهخدا
جامی . (اِخ ) نورالدین عبدالرحمن بن احمدبن محمد دشتی . از اساتید مسلم نظم و نثر فارسی در قرن نهم هجری است . رضی الدین عبدالغفور که از خواص شاگردان اوست در شرح احوال وی آرد: «ولادت حضرت ایشان در خرجرد جام بوده است . وقت العشاء ثالث و العشرین من شهر شع...
-
مژگان
لغتنامه دهخدا
مژگان . [ م ُ / م ِ ژَ / ژِ / ژْ ] (اِ) جمع مژه است که موی پلک چشم باشد یعنی مژه ها. (برهان ) (آنندراج ). مویهای پلک چشم . (ناظم الاطباء). جمع مژه . (غیاث ). همه ٔ مژه ها که موهای پلک چشم باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). موهای ریزی که لبه ٔ قدامی ک...