کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغبون کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خفه گیر کردن
لغتنامه دهخدا
خفه گیر کردن . [ خ َ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در نهانی و بی اطلاع و آگاهی و با جهل و نادانی طرف او رادر معامله یا مانند آن مغبون کردن . بواسطه جهل فروشنده بقیمتی سخت ارزان خریدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
تباخس
لغتنامه دهخدا
تباخس . [ ت َ خ ُ ] (ع مص ) مغبون کردن بعض ایشان مر بعض را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء).
-
خسران
لغتنامه دهخدا
خسران . [ خ ُ ] (ع مص ) زیان کردن در تجارت خود و مغبون شدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). زیان کردن . (المصادر زوزنی ) (دهار).- خسرالدنیا و الاخره ؛ بزیان در هر دو سرای . (یادداشت بخط مؤلف ). توضیح : این عبارت آیه ٔ قرآن است و ...
-
رنگ کردن
لغتنامه دهخدا
رنگ کردن . [ رَ ک َ دَ] (مص مرکب ) تلوین . (دهار). آزدن . (برهان قاطع). رنگ زدن . ملون کردن . رجوع به رنگ زدن شود : شکایت با دل شوریده سر کردسخن را رنگ از خون جگر کرد. حکیم زلالی (از آنندراج ).تو نیز پنجه ز می رنگ کن که باد خزان حنا بدست عروسان شاخسا...
-
بازی دادن
لغتنامه دهخدا
بازی دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) فریفتن . گول زدن . کسی را مغبون کردن : اگر زمین تو بوسد که خاک پای توام مباش غره که بازیت میدهد عیار. سعدی .داو بردم جان و تو دربند بازی دادنم من به عمدا خود بمانم تا توام بازی دهی .امیرخسرو (از آنندراج ).
-
تأنی
لغتنامه دهخدا
تأنی . [ ت َ ءَن ْ نی ] (ع مص ) درنگ کردن . (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درنگ نمودن . (فرهنگ نظام ). انتظار نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آهسته کردن . (فرهنگ نظام ). درنگی . سستی نمودن . (منتهی الارب ). بمعنی درنگ و دیر، و...
-
زیان دیدن
لغتنامه دهخدا
زیان دیدن .[ دی دَ ] (مص مرکب ) آسیب و گزند دیدن : در حد حجاز امن یابم گر سوی خزر زیان ببینم . خاقانی .چون سوزن گر شکسته گشتم جز چشم و سری زیان ندیدم . خاقانی . || خسارت و ضرر دیدن . متضرر شدن . مغبون شدن : گاه توبه کردن آمد از مدایح وز هجی کز هجی بی...
-
عرض
لغتنامه دهخدا
عرض . [ ع َ ] (ع مص ) پیدا و آشکارا گردیدن . (از منتهی الارب ). ظاهر شدن و آشکار گردیدن ، در حالی که دوام نیابد. (از اقرب الموارد). || پیدا و ظاهر ساختن . (از منتهی الارب ). ظاهر کردن . (از اقرب الموارد). آشکارا کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زو...
-
کلاه
لغتنامه دهخدا
کلاه . [ ک ُ ] (اِ) چیزی که از پوست و پارچه ٔ زربفت و غیره دوزند و برسرگذارند. (برهان ) (آنندراج ). سربند و هرچیزی که از پارچه و پوست و نمد و زربفت و تیرمه و جز آن سازند و جهت پوشش برسرگذارند. (ناظم الاطباء). وجه اشتقاق آن بدرستی معلوم نیست . در کردی...
-
زبون
لغتنامه دهخدا
زبون . [ زَ ] (ع ص ) اشتر که لگد زند دوشنده را. (مهذب الاسماء): ناقه ٔ زبون ؛ شتر ماده ٔ بسیار راننده و زننده مردم را. (منتهی الارب ). ناقة زبون ؛ یعنی شتری است دورکننده . (شرح قاموس ). شتر لگدزن . (منتخب اللغات ). از شتران ، سخت دورکننده و از خود را...
-
مهتاب
لغتنامه دهخدا
مهتاب . [ م َ ] (اِ مرکب ) پرتو ماه و مهشید و روشنی و تابش ماه و نوری که از کره ٔ ماه به سطح زمین می رسد. (ناظم الاطباء). از: «مه »، مخفف ماه + «تاب »، از تافتن ، به معنی نور دادن ماه . قمراء. فخت . (یادداشت مؤلف ). صاحب غیاث اللغات و به تبع او صاحب...
-
فن
لغتنامه دهخدا
فن . [ ف َن ن ] (ع اِ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گونه . ج ، افنان ، فنون . (منتهی الارب ). نوع از چیزی ، و توسعاً به معنی صناعة و علم و قسم سخن به کار رود. (از اقرب الموارد). || سرود و آواز طرب انگیز. (منتهی الارب ). نغمه . راه . || فریب ....
-
دزد
لغتنامه دهخدا
دزد. [ دُ ] (ص ،اِ) ترجمه ٔ سارق است . (آنندراج ). سارق و کسی که می دزدد و دزدی می کند و راهزن و قطاع الطریق . (ناظم الاطباء). رباینده ٔ مال دیگران .که مال دیگران نهانی برگیرد و برد. آنکه به نهانی ، و در سفرها آشکار، مال دیگران برد. آنکه مالی بسرقت ب...