کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغبون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مغبون
لغتنامه دهخدا
مغبون .[ م َ ] (ع ص ) فریب خورده در خرید و فروخت و زیان رسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فریب خورده و فریفته شده وگول خورده و بیشتر در معامله گویند. الحدیث : المغبون لامحمود و لامأجور. (ناظم الاطباء). فریب خورده در بیع. (از اقرب الموارد). زیان دید...
-
جستوجو در متن
-
مغبونی
لغتنامه دهخدا
مغبونی . [ م َ ] (حامص ) مغبون شدن . حالت و چگونگی مغبون . زیان دیدگی . فریب خوردگی در معامله و جز آن : اکنون ز مفلسی چه نوی چندین بردرد مانی و غم مغبونی . ناصرخسرو.و رجوع به مغبون شود.
-
غابن
لغتنامه دهخدا
غابن . [ ب ِ ] (ع ص ) سست در کار. سست کار. (آنندراج ). || در تداول فقه ، آن که در معامله طرف دیگر را مغبون می کند غبن فلاناً فی البیع و الشراء... خدعه و غلبه فهو غابن و المخدوع مغبون ، و غبن فلاناً: نقصه فی الثمن او غیره فهو غابن و ذاک مغبون . (اقرب ...
-
ذوکسرات
لغتنامه دهخدا
ذوکسرات . [ ک َ س َ ] (ع ص مرکب ) گول . و رجل ذوکسرات و هدَرَات ؛ مرد که در هر چیزی مغبون شود.
-
فریب خور
لغتنامه دهخدا
فریب خور. [ ف ِ / ف َ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) گول و ابله و مغبون . (ناظم الاطباء). فریب خورنده .
-
فریب خورده
لغتنامه دهخدا
فریب خورده . [ ف ِ / ف َ خَوَرْ / خُرْ دَ / دِ] (ن مف مرکب ) گول خورده . مغبون . (از ناظم الاطباء).
-
لهیعة
لغتنامه دهخدا
لهیعة. [ ل َ ع َ ] (ع اِمص ) بی خبری و فروگذاشت . لهاعة. || کاهلی و سستی در خرید و فروخت چندانکه مغبون گردد. (منتهی الارب ).
-
مهزر
لغتنامه دهخدا
مهزر. [ م ِ زَ ] (ع ص ) مرد زیان زده و مغبون در هر چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
زیان دیده
لغتنامه دهخدا
زیان دیده . [ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زیان زده . زیان کشیده . مغبون . خاسر. متضرر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
زیان کرده
لغتنامه دهخدا
زیان کرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) خاسر. متضرر. مغبون . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زیان و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تباخس
لغتنامه دهخدا
تباخس . [ ت َ خ ُ ] (ع مص ) مغبون کردن بعض ایشان مر بعض را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء).
-
قاصم
لغتنامه دهخدا
قاصم . [ ص ِ ] (ع ص ) درهم شکننده . (ناظم الاطباء) : مذلت مجاعت که قاصم ظهور شیران و شکننده ٔ دل دلیران است او را مغبون و زبون نگرداند. (سندبادنامه ).
-
فریب خوری
لغتنامه دهخدا
فریب خوری . [ ف ِ / ف َ خوَرْ / خُرْ ] (حامص مرکب ) مغبون شدگی . گول خوردگی . (از ناظم الاطباء). ساده دل بودن و زود گول خوردن .
-
خسیر
لغتنامه دهخدا
خسیر. [ خ َ ] (ع ص ) گم شده . (منتهی الارب ). || زیان یافته . (از منتهی الارب ). || مغبون شده . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).