کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغاکچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مغاکچه
لغتنامه دهخدا
مغاکچه . [ م َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) گو کوچک .(ناظم الاطباء). مغاک خرد. گودال کوچک . حفره ٔ خرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): هزم ؛ انگشت خلانیدن در چیزی چنانکه مغاکچه پیدا آید. هزمه ؛ مغاکچه ٔ سینه . (منتهی الارب ). || چاه زنخ . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
فالی
لغتنامه دهخدا
فالی . (اِ) گوشت مغاکچه ٔ سرین . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
ثبجاره
لغتنامه دهخدا
ثبجاره . [ ث ِ رَ ] (ع اِ) مغاکچه ای که آنرا آب ناودان کنده باشد.
-
ثنجارة
لغتنامه دهخدا
ثنجارة. [ ث ِ رَ ] (ع اِ) مغاکچه ای باشد که آب ناودان کنده باشد.
-
کربة
لغتنامه دهخدا
کربة. [ ک َ رَ ب َ ] (ع اِ) چوب خانه که در آن سر ستون خانه درکنند. (منتهی الارب ). مغاکچه ای که سر ستون خانه در آن است . ج ، کَرب . (از اقرب الموارد). مغاکچه ای که در سرچوب دیرک خانه است . (ناظم الاطباء).
-
اتفار
لغتنامه دهخدا
اتفار. [ اِ ] (ع مص )دراز شدن موی بینی تا تفره یعنی مغاکچه ٔ لب پائین . || اَتفرَ الطلح ؛ جوانه ٔ طلح بیرون آمد.
-
حثربة
لغتنامه دهخدا
حثربة. [ ح ِ رِ ب َ ] (ع اِ) حثرمه . سر بینی و طرف آن . || مغاکچه ٔ لب برین . (منتهی الارب ).
-
ثبرة
لغتنامه دهخدا
ثبرة. [ ث َ رَ ] (ع اِ) زمین نرم . || مغاکچه در زمین و چاهک در چیزی . || خاکی مانا به آهک . ج ، ثَبَرات .
-
خرب
لغتنامه دهخدا
خرب . [ خ َ ] (ع اِ) مغاکچه ٔ سرین . || فساد در دین . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
هزمة
لغتنامه دهخدا
هزمة. [ هََ م َ ](ع اِ) یکی از هزم ، هر جای نشیب و مغاک . ج ، هزم ، هزوم . || مغاکچه ٔ ترید و سیب و جز آن که از غمز انگشت پیدا آید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
خرب
لغتنامه دهخدا
خرب . [ خ ُ ] (ع اِ) مغاکچه ٔ سرین . || فساد در دین . || کرانه ٔ ریگ توده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خرابه
لغتنامه دهخدا
خرابه . [ خ َرْ را ب َ ] (ع اِ) مغاکچه ٔ سرین . (از منتهی الارب ). || سوراخ سوزن . (از ناظم الاطباء). || ج ِ، خارب . (منتهی الارب ).
-
صنی
لغتنامه دهخدا
صنی . [ ص ُن َی ی ] (ع اِ مصغر) مصغر صنو. || مغاکچه در زمین نرم که آب در وی گرد آید و کسی وارد نشود آنرا و پروای وی نکند. || گویند شکافی است در کوه . (منتهی الارب ). شکاف در کوه . (مهذب الاسماء).
-
قیضة
لغتنامه دهخدا
قیضة. [ ق َی ْ ی ِ ض َ ] (ع اِ) سنگریزه که بدان گرد مغاکچه ٔ گردن ستور داغ کنند. و از این معنی است : لسانه قیضة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).