کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغافصةً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مغافصةً
لغتنامه دهخدا
مغافصةً. [ م ُ ف َ / ف ِ ص َ تَن ْ ] (ع ق ) ناگهان . ناگهانی . غفلةً. بغتةً. فجاءةً. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پای از حریم حرمت بیرون نهند و مغافصةً آنچه کنکاج کرده اند به اتمام رسانیده ... (جهانگشای جوینی ). لشکر با مقامگاهها شده مانند برق از می...
-
واژههای مشابه
-
مغافصه
لغتنامه دهخدا
مغافصه . [ م ُ ف َ ص َ / ف ِ ص ِ ] (از ع ، مص ) مغافصة. به ناگاه گرفتن : ایزدتعالی دیده ٔ دلهای ما را به کحل بیداری و هشیاری روشن می دارد تا از مغافصه ٔ قهر او متنبه می باشیم . (مرزبان نامه ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود. || (ق ) ناگهان . ناگهانی . مغاف...
-
مغافصة
لغتنامه دهخدا
مغافصة. [ م ُ ف َ ص َ ] (ع مص ) ناگاه گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). به ناگاه گرفتن و بر غفلت کسی را آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
واژههای همآوا
-
مغافصت
لغتنامه دهخدا
مغافصت . [ م ُ ف َ / ف ِ ص َ ] (از ع ، مص ) مغافصة. ناگاه گرفتن . و رجوع به مغافصة و مغافصه شود.- به مغافصت ؛ بناگهان . ناگهان . غفلةً : مرده ٔ مردم خوار به مغافصت و مناهزت ناگاه در آن ولایت تازند. (مرزبان نامه ).
-
مغافصة
لغتنامه دهخدا
مغافصة. [ م ُ ف َ ص َ ] (ع مص ) ناگاه گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). به ناگاه گرفتن و بر غفلت کسی را آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
جستوجو در متن
-
مغافصت
لغتنامه دهخدا
مغافصت . [ م ُ ف َ / ف ِ ص َ ] (از ع ، مص ) مغافصة. ناگاه گرفتن . و رجوع به مغافصة و مغافصه شود.- به مغافصت ؛ بناگهان . ناگهان . غفلةً : مرده ٔ مردم خوار به مغافصت و مناهزت ناگاه در آن ولایت تازند. (مرزبان نامه ).
-
دفعةً
لغتنامه دهخدا
دفعةً. [ دَ ع َ تَن ْ ] (ع ق )ناگهان . ناگاه . یکباره . مغافصةً. از ناگاه . از ناگهان . بی خبر. غفلةً. بدون خبر. (ناظم الاطباء). فوراً.- دفعةً واحدة ؛ یک باره . یک دفعه . بیکبار. بیکباره : پادشاه اسلام ... فرمود که امری که بتدریج مضرت آن چنین معظم گش...
-
اهلاک
لغتنامه دهخدا
اهلاک . [اِ ] (ع مص ) هلاک کردن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر بیهقی ). میرانیدن و هلاک کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیست کردن . تباه کردن . تدمیر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : بدین اعتداد و اعتضاد در اهلاک و اعدام من کوشد....
-
سرغوغا
لغتنامه دهخدا
سرغوغا. [ س َ غ َ / غُو ] (اِ مرکب ) سرفتنه و آن کسی باشد که باعث و بانی فتنه و غوغا و آشوب گردد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : و جماعتی از بنی تمیم با ایشان بودند و سرغوغای سیستان گشته بودند. (تاریخ سیستان ). چون به طارم بنشست [ اَریارق ] پنجاه ...
-
نزاریه
لغتنامه دهخدا
نزاریه . [ ن ِ ری ی َ ] (اِخ ) نام فرقه ای از اسماعیلیان که به امامت المصطفی لدین اﷲ فاطمی معروف به نزار گرویدند. بعد از وفات المستنصر باﷲ فاطمی ، میان دو فرزند او المصطفی لدین اﷲ مشهور به نزار و المستعلی باﷲ ابوالقاسم احمدکه هر دو مدعی جانشینی پدر ب...
-
مقامگاه
لغتنامه دهخدا
مقامگاه . [ م ُ ] (اِ مرکب ) مَثوی ̍. (دهار). اقامتگاه . محل اقامت : نصربن احمد گفت : تابستان کجا رویم که از این خوشتر مقامگاه نباشد، مهرگان برویم . (چهارمقاله ص 51). چون ابوسعید شیبی به قومس رسید که مقامگاه نصر بود با او همان رفت که ... (ترجمه ٔ تار...
-
منطق
لغتنامه دهخدا
منطق . [ م ُ طِ ] (ع ص ) گویا و کلام کننده . (غیاث ) (آنندراج ) : چو طوطی ارچه همه منطقم نه غمازم چو تیغ گرچه همه گوهرم نه غدارم . خاقانی .لاجرم دلهای عالمیان به هوای ولای این حضرت منطق است و زبانهای جهانیان به ثنا و دعای این دولت منطق . (لباب الالبا...