کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغازلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مغازلة
لغتنامه دهخدا
مغازلة. [ م ُ زَ ل َ ] (ع مص ) با دوست بازی کردن . (المصادرزوزنی ). سخن گفتن با زنان و عشقبازی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد): غازلت المراءة مغازلة و غازلتنی ؛ عشقبازی کردم با آن زن و سخن گفتم با وی و او مرا عشقبازی کرد و سخن گفت ...
-
واژههای مشابه
-
مغازله
لغتنامه دهخدا
مغازله . [ م ُ زَ ل َ / زِ ل ِ ] (از ع ، اِمص ) عشقبازی . (ناظم الاطباء) : از صباح تا رواح با صباح به مغازله و معانقه می گذشت . (لباب الالباب چ نفیسی ص 52). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
واژههای همآوا
-
مغازلت
لغتنامه دهخدا
مغازلت . [ م ُ زَ / زِ ل َ ] (از ع ، مص ) حدیث عشق با زنی کردن . سخن گفتن عاشقانه با زنان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مغازلة شود.
-
جستوجو در متن
-
ججو
لغتنامه دهخدا
ججو. [ ج ِ ] (اِ) در لهجه ٔ مازندرانیان [ در زبان کودکان و مغازله ] به معنی پستان است . (یادداشت مؤلف ).
-
مهانغة
لغتنامه دهخدا
مهانغة. [ م ُ ن َ غ َ ] (ع مص ) عشقبازی کردن با زن . (منتهی الارب ). عشقبازی کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مغازله . عشق باختن . (از اقرب الموارد).
-
مغازلت
لغتنامه دهخدا
مغازلت . [ م ُ زَ / زِ ل َ ] (از ع ، مص ) حدیث عشق با زنی کردن . سخن گفتن عاشقانه با زنان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مغازلة شود.
-
منادغة
لغتنامه دهخدا
منادغة. [ م ُ دَ غ َ ] (ع مص ) با هم عشق بازی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). با هم عشق بازی کردن و مغازله نمودن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تجمیش
لغتنامه دهخدا
تجمیش . [ ت َ ] (ع مص ) بازی کردن و سخن با زنان گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). با جاریه مغازله و ملاعبه کردن . (از قطر المحیط). || مساعدت و معاضدت کردن کسی را. (از قطر المحیط).
-
مخاضنة
لغتنامه دهخدا
مخاضنة. [ م ُ ض َ ن َ ] (ع مص ) با زنی دوستی داشتن . (زوزنی ). مغازلة. (تاج المصادر بیهق ) (از اقرب الموارد). عشق بازی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || با هم دشنام دادن به فحش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
حسنی افندی
لغتنامه دهخدا
حسنی افندی . [ ح َ س َ اَ ف َ ] (اِخ ) شاعری ترک ازمردم استانبول است . مدتی در خدمت سرای همایون و سپس به سمت شاگردی در دیوان همایون و بعد از آن با مأموریتی به نواحی سیواس رفته و بدانجا درگذشته است . و بیتی در مغازله ٔ یکی از خوانندگان درباری موسوم ب...
-
خنع
لغتنامه دهخدا
خنع. [ خ َ ] (ع مص ) فجور کردن و متهم گردیدن . || نرمی کردن مرد با زنان و معاشرت کردن با آنان به مغازله و ملاعبه . منه :خنع الرجل النساء. || ذلیل و خاضع گردیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خنع له خنوعاً؛ ای ذلیل و خاضع گر...
-
عشق باختن
لغتنامه دهخدا
عشق باختن . [ ع ِ ت َ ] (مص مرکب ) اظهار عشق ودوستی شدید کردن . عشقبازی کردن . عشق ورزیدن . (فرهنگ فارسی معین ). تغازل با یکدیگر. مغازله : سعدی همه روزه عشق میبازتا در دو جهان شوی به یک رنگ . سعدی .کسی بعیب من از خویشتن نپردازدکه هرکه مینگرم با تو عش...