کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مغار
لغتنامه دهخدا
مغار. [ م َ / م ُ ] (ع اِ) (از «غ ور») غار. مَغارَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). کهف . سوراخ در کوه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || غالباً جایی را گویند که آهوان در آن جای گیرند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خواب جای آهو. (...
-
مغار
لغتنامه دهخدا
مغار. [ م َ غارر ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُغارّ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
مغار
لغتنامه دهخدا
مغار. [ م ُ ] (ع ص ، اِ) (از «غ ور») رشته ٔ محکم تافته . (مهذب الاسماء). رسن تافته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ریسمان تافته . (ناظم الاطباء).
-
مغار
لغتنامه دهخدا
مغار. [ م ُ ] (ع مص ) (از «غ ور») تاخت و تاراج کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
مغار
لغتنامه دهخدا
مغار. [ م ُ غار ر ] (ع ص ) (از «غ رر») ناقه ٔ کم شیر. ج ، مَغارّ. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || کف بخیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). المغار الکف ؛ بخیل . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). رجل مغارالکف ؛ مرد ...
-
واژههای مشابه
-
داش بلاغ مغار
لغتنامه دهخدا
داش بلاغ مغار. [ ب ُ م ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان ورگهان بخش هوراندشهرستان اهر. واقع در 27هزارگزی جنوب هوراند و 10/5هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. کوهستانی و معتدل و دارای 52 تن سکنه است . آب آن از چشمه ، محصول آنجا غلات وحبوبات و انگور، شغل اهالی آن زرا...
-
واژههای همآوا
-
مقعر
لغتنامه دهخدا
مقعر. [ م ُ ق َع ْ ع َ ] (ع ص ) قدح مقعر؛ کاسه ٔ مغاک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قعب مقعر؛ کاسه ٔ گود. (از اقرب الموارد). || جای عمیق و جای مغاک . (غیاث ) (آنندراج ). مغاک دار و عمیق و عمق دار. (ناظم الاطباء). گود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :...
-
مقعر
لغتنامه دهخدا
مقعر. [ م ُ ق َع ْ ع ِ ] (ع ص ) رجل مقعر؛ مردی که از بن حلق خود سخن می گوید. || فلان مقعر؛ فلان به عمق امور می رسد. (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
مغارة
لغتنامه دهخدا
مغارة. [ م َ رَ / م ُ رَ ] (ع اِ) سوراخ در کوه . (مهذب الاسماء). غار. مغار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ قبل و مغار و غار شود.
-
مغاره
لغتنامه دهخدا
مغاره . [ م َ رَ ] (ع اِ) غاری که در کوه باشد. (غیاث ). غار. (ناظم الاطباء). مغارة. کهف . غار. مغار. ج ، مغاور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): در مغاره ٔ دزدان به جای پدر بنشست و عاصی شد. (گلستان ). در بعضی مواضع بی دینان به مغاره ها که در میان کوهها و...
-
گرمسیر
لغتنامه دهخدا
گرمسیر. [ گ َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای چهارگانه ٔ شهرستان اردستان . این دهستان در سازمان آمار به نام زواره منظور شده . دهستان مزبور در شمال شهرستان اردستان واقع حدود و مشخصات آن به شرح زیر است :حدود: از شمال به دشت کویر، از جنوب به دهستان بالا و پائ...
-
تغار
لغتنامه دهخدا
تغار. [ ت َ ] (اِ) طشت گلی را گویند. (برهان ) (غیاث اللغات ). تشت گلین است که درآن آب کنند و غذا نیز خورند یا گندم و جو پر کنند. (انجمن آرا) (آنندراج ). طشت گلین و سفالین و آوندی که سواران در آن خوراک اسب خود را ریزند. (ناظم الاطباء). تیغار. (منتهی ا...