کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مع ذلک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مع هذا
لغتنامه دهخدا
مع هذا. [ م َ ع َ ها ذا ] (ع حرف ربط مرکب ) به معنی با این ، یعنی با وجود این معنی . (غیاث ) (آنندراج ). کلمه ٔ رابطه ٔ مأخوذ از تازی یعنی با این و با وجود این . (ناظم الاطباء). با این . بااین همه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مع هذا به هر صفت که ...
-
مع-دة
لغتنامه دهخدا
مع-دة. [ م ِ دَ / م َ ع ِ دَ ] (ع اِ) آنچه در آن طعام باشد پیش از آنکه در روده ها رود و آن مر انسان را به منزله ٔ کرش است مر ستور را. ج ، مَعِد، مِعَد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
تارن مع غارونه
لغتنامه دهخدا
تارن مع غارونه . [ م َ ع َ ن َ ] (اِخ ) مؤلف قاموس الاعلام ترکی این نام را بجای «تارن اِ گارن » ضبط کرده است . رجوع به تارن اِ گارن شود.
-
ترصیع مع التجنیس
لغتنامه دهخدا
ترصیع مع التجنیس . [ ت َ ع ِ م َ عَت ْ ت َ ] (ع اِ مرکب ) آن است که کلام مرصع و متجانس باشد، مثال از سعید اشرف :عالم از من شد تو تا از من شدی عالم از من شد تو تا از من شدی .یکی از قدما هم دارد:چون از او گشتی همه چیز از تو گشت چون از او گشتی همه چیز ا...
-
جستوجو در متن
-
ذلک
لغتنامه دهخدا
ذلک . [ ذا ل ِ / ذا ل ِ ک َ ] (ع اِ، ضمیر) آن . برای اشاره بعید است : و ما ذلک علی اﷲ بعزیز. (قرآن 20/14). || این است : ذلک فضل اﷲ یؤتیه من یشاء. (قرآن 54/5 و 21/57 و 4/62).- بناءً علی ذلک ؛ بنابراین . از اینرو.- مع ذلک ؛ و با این . با این همه . ب...
-
لین الشکیر
لغتنامه دهخدا
لین الشکیر. [ ل َی ْ ی ِ نُش ْ ش َ ](ع اِ مرکب ) هو ماطاف بجنب الناصیة من الزغب : و یستحب مع ذلک (اعتدال شعر الناصیة فی الفرس ) لین الشکیر،و هو من علائم العتق فی الفرس . (صبح الاعشی ج 2 ص 21).
-
لک البسر
لغتنامه دهخدا
لک البسر. [ ل َ کَل ْ ب ُ ] (ع اِ مرکب ) نوعی صمغ. (دزی ). هو طل یقع علی هشیم معد لوقوعه علیه ، یقطع ذلک الهشیم علی قدر نواة و یلقی علی الماء فیطفو و یسقط اللک علی نصفه الظاهر و تلبس علیه ، ثم یثقل ذلک النصف الظاهر بسبب وقوع اللک علیه و ینقلب و یرسب ...
-
حدیث حسن
لغتنامه دهخدا
حدیث حسن . [ ح َ ث ِ ح َ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از اقسام حدیث نبوی است که آنچه پیغمبر بزبان مبارک ارشاد فرموده به صحت روایات پیوسته باشد. (غیاث ). و سید جرجانی گوید: الحسن من الحدیث ، ان یکون راویه مشهور بالصدق و الامانة غیر انه لم یبلغ در...
-
لجلاج
لغتنامه دهخدا
لجلاج . [ ل َ ] (اِخ ) (الَ ...) الغطفانی . اخرج ابوالعباس سراج فی تاریخه و الخطیب فی المتفق من مشیخة شیخه یعقوب بن سفیان فی ترجمة شیخه محمدبن ابی اسامة الحلبی عن قیس : سمعت عبدالرحمن بن العلأبن اللجلاج عن ابیه عن جده قال ماملات بطنی منذ اسلمت مع رس...
-
لبنی
لغتنامه دهخدا
لبنی . [ ل ُ نا ] (اِخ ) نام معشوقه ٔ قیس بن ذریح . صاحب تزیین الاسواق ، شرح پیوستگی آندو را چنین آرد: هو قیس بن ذریح بن سنة و هو رضیع الحسین بن علی بن ابیطالب و سبب علاقته بلبنی بنت الحباب الکعبیة انه ذهب لبعض حاجاته فمر ببنی کعب و قد احتدم الحرفاست...
-
محذور
لغتنامه دهخدا
محذور. [ م َ ] (ع ص ) امر مخوف . (منتهی الارب ). آنچه از آن ترسیده شود. (آنندراج ). قوله تعالی ان عذاب ربک کان محذوراً .و وقاک اﷲ کل محذور. (از اقرب الموارد). || (اِ) مانع: رأی محذور فی ذلک مع قصدالمبالغه . (شرح رضی ص 145). مرحوم قزوینی در یادداشتها...
-
ذوالمجد
لغتنامه دهخدا
ذوالمجد. [ ذُل ْ م َ ] (اِخ ) صاحب مجد. در عیون الانباء ابن اصیبعة ذیل شرح حال ابن البغونش آمده است : ثم انصرف الی طلیطلة و اتصل بها بامیرها الظافر اسماعیل بن عبدالرحمن بن اسماعیل بن عامربن مطرف بن ذی النون و حظی عنده و کان احد مدبری دولته قال و لقیت...
-
ذریرة
لغتنامه دهخدا
ذریرة. [ ذُ رَ رَ ] (اِخ ) بیرونی در الجماهر آورده است : ان ّ المعتضد کان امر بعمارة البحیرة و تحفیفها بالریاض و انفق علی الابنیة ستین الف دینار و کان یخلو فیها مع جواریه و له فیما بینهن ّ حظیة تسمی ذریره فقال البسامی :ترک الناس بحیره و تخلی فی البحی...
-
استلزام
لغتنامه دهخدا
استلزام .[ اِ ت ِ ] (ع مص ) لزوم . وجوب . || شبهه ٔ استلزام ؛ قاضی عبدالنبی بن عبدالرسول الاحمدنگری در کتاب جامعالعلوم مشهور به دستورالعلماء آرد: شبهةالاستلزام ؛ من شبهات ابن کمونه . و من المغالطات المستصعبة حتی قیل انها اصعب من شبهةجذر الاصم و لها ت...