کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معیل
لغتنامه دهخدا
معیل . [ م َ ] (ع مص ) نیازمند و درویش گردیدن . عَیل . عَیلَة. عُیول . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || حاجتمند گردانیدن کسی را و درمانده نمودن . عَیل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عاجز گردانیدن . (آنندراج ). و رجوع ...
-
معیل
لغتنامه دهخدا
معیل . [ م ُ ع َی ْ ی َ ] (ع ص ) به خود رهاشده . یله شده . (از اقرب الموارد). || کسی که غذای او تباه گشته باشد. (از ذیل اقرب الموارد).
-
معیل
لغتنامه دهخدا
معیل . [ م ُ ی ِ ] (ع ص ) رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
معیل
لغتنامه دهخدا
معیل . [ م ُ] (ع ص ) مرد بسیارعیال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). شخصی که بسیار عیال دارد. (غیاث ) (آنندراج ). مرد بسیارعیال و عیال بار. (ناظم الاطباء). عیالومند. عیالمند.عیالوار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دست اقبال ار نه بگ...
-
واژههای همآوا
-
مایل
لغتنامه دهخدا
مایل . [ ی ِ ] (اِخ ) قلیج خان بیک از ایماق کراملو طایفه ٔ شاملو و معاصر شاه عباس بود و از جانب او داروغگی ری را داشت و به جهت حسن سلوکش وی را شیخ الاسلام حکام گفته اند. او راست :نسیم صبح بر مجروح نیش است حریر جامه بر بیمار بار است گهر در چشم محنت دی...
-
مایل
لغتنامه دهخدا
مایل . [ ی ِ ] (ع ص ) مائل . برگردنده از راه . (ناظم الاطباء). ترک کننده و برگردنده ازراه . (از اقرب الموارد). خم شونده از راه . (از منتهی الارب ) : و هرکه را از سنن عقیده و صوب مذهب خود مایل و منحرف بینند به غی و ضلالت نسبت کنند. (مصباح الهدایه چ هم...
-
جستوجو در متن
-
عیلة
لغتنامه دهخدا
عیلة. [ ع َ ل َ ] (ع مص ) نیازمند و درویش گشتن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). فقیر و محتاج شدن . (از اقرب الموارد). عَیل . عُیول . مَعیل . رجوع به عیل و عیول و معیل شود.
-
عیل
لغتنامه دهخدا
عیل . [ ع َ ] (ع مص ) نیازمند و درویش گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). فقیر و محتاج شدن . (از اقرب الموارد). عَیلة. عُیول . مَعیل . رجوع به عیلة و عیول و معیل شود. || حاجتمند گردانیدن کسی را و درمانده نمودن . (از منتهی الار...
-
عیال دار
لغتنامه دهخدا
عیال دار. (نف مرکب ) کسی که دارای زن و فرزند و اهل و عیال باشد. (ناظم الاطباء). عیالبار. عیالوار. معیل .
-
عیال داری
لغتنامه دهخدا
عیال داری . (حامص مرکب ) عمل عیال دار. نگاهداری اهل و عیال . (ناظم الاطباء). || عیالواری . عیالباری . معیل بودن .
-
معیلة
لغتنامه دهخدا
معیلة. [ م ُ ل َ ] (ع ص ) مؤنث معیل . زن بسیارعیال . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
عیالوار
لغتنامه دهخدا
عیالوار. [ عیال ْ ] (ص مرکب ) صاحب عیال . دارنده ٔ اهل و عیال . کسی که نانخور بسیار داشته باشد. (فرهنگ فارسی معین ). بسیارعیال . معیل . عیالمند. عیالبار. عیالدار. عائله دار.
-
عیالمند
لغتنامه دهخدا
عیالمند. [ م َ ] (ص مرکب ) صاحب اهل و عیال بسیار و پورمند. (ناظم الاطباء). صاحب عیال و قبیله دار. (آنندراج ). عیالبار. عیالوار. معیل . عائله دار. صاحب عائله .