کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معید
لغتنامه دهخدا
معید. [ م ُ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماده ٔ قبل (معنی سوم ) شود.
-
معید
لغتنامه دهخدا
معید. [ م ُ ] (ع ص ) اعاده کنند و دوبارکننده . (ناظم الاطباء). اعاده کننده و باربارکننده ٔ کاری . (غیاث ) (آنندراج ). بازگشت دهنده . برگرداننده . بازگرداننده . تکرارکننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : سوزنی «العود احمد» مدح شه را شو معیدعید شاه خسر...
-
واژههای همآوا
-
ماید
لغتنامه دهخدا
ماید. [ ی ِ ] (اِخ ) مائد. کوهی است . (منتهی الارب ). کوهی است در یمن . (از معجم البلدان ).
-
مئید
لغتنامه دهخدا
مئید. [ م َ ] (ع ص ) نازک و نازپرورده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نرم و لطیف . (از اقرب الموارد).
-
مآید
لغتنامه دهخدا
مآید. [ م َ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ مُؤیِد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مؤید شود.
-
جستوجو در متن
-
وابصة
لغتنامه دهخدا
وابصة. [ ب ِ ص َ ] (اِخ ) ابن معید. صحابی است . (منتهی الارب ).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) افندی (معید...). رجوع به دامادزاده و مفتی زاده شود.
-
میمون فال
لغتنامه دهخدا
میمون فال . [ م َ مو / م ِ مو ] (ص مرکب ) خوش شگون . خوش آغال . نیک فرخنده : سوزنی العود احمد مدح شه را شو معیدعید شاه خسروان مسعود و میمون فال باد.سوزنی .
-
ابن انباری
لغتنامه دهخدا
ابن انباری . [اِ ن ُ اَم ْ ] (اِخ ) کمال الدین ابوالبرکات عبدالرحمن بن محمدبن ابی الوفا (513-577 هَ .ق .). مولد او به انبار و از اوان صِبا، به بغداد رفت و پس از تکمیل ادب وقتی در نظامیه بسمت معید منصوب گشت . او از شاگردان ابومنصور جوالیقی و ابن شجری ...
-
تبریزی
لغتنامه دهخدا
تبریزی . [ت َ ] (اِخ ) امین الدین مظفربن ابی الخیر محمدبن مؤیدالدین اسماعیل بن علی الوارانی الشافعی مکنی به ابوالثناء. وی بمدرسه ٔ نظامیه ٔ بغداد معید (مقرر) بود. و مشهور به تبریزی است . به مصر رفت و سپس به شهر خود بازگشت . وی در سال 558 متولد شد و ...
-
معیدی
لغتنامه دهخدا
معیدی . [ م ُ ع َ دی ی ] (ع ص نسبی مصغر) تصغیر مَعَدّی ّ است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). تصغیر معدی است که منسوب به مَعَدّ است . تصغیر معدی منسوب به معدبن عدنان است و در تصغیر دال مشدد او را تخفیف داده و معیدی گفته اند. (یادداشت به خط مرحوم د...
-
مقرر
لغتنامه دهخدا
مقرر. [ م ُ ق َرْ رِ ] (ع ص ) قرار و آرام دهنده . || برقرارکننده و ثبات ورزنده . || باج و خراج برقرارکننده . || به اقرار آورنده . || بیان کننده و راوی و روایت کننده .(ناظم الاطباء) : محرر این فصول و مقرر این وصول محمد عوفی ... می گوید. (لباب الالباب ...
-
دبی
لغتنامه دهخدا
دبی . [ دُ ب َی ی ] (اِخ ) عمارت نشین دبی در ساحل خلیج فارس مقابل ساحل ایران قرار داد و بترتیب از مقابل هرمزکه بجانب کویت و عراق برویم رأس الخیمه وام القرین وعجمان و شارجه و بعد دبی واقع شده است . فاصله ٔ شارجه و دبی کمتر است از شیخ نشینهای دیگر و د...