کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معوج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معوج
لغتنامه دهخدا
معوج . [ م َ ] (ع ص ) فرس معوج ؛ اسب تیزرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
معوج
لغتنامه دهخدا
معوج . [ م ُ ع َوْ وَ] (ع ص ) کج و ناراست . (آنندراج ). کج و خمیده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعویج شود.
-
معوج
لغتنامه دهخدا
معوج . [ م ُ ع َوْ وِ ] (ع ص ) کج کننده . || مرصعکننده با عاج . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعویج شود.
-
معوج
لغتنامه دهخدا
معوج . [ م ُ وَج ج ] (ع ص ) کج و ناراست . (غیاث ). خمیده وکج و ناراست . (ناظم الاطباء). آنچه به خودی خود خمیده و کج شده باشد. (از اقرب الموارد): و اما گونه ٔ دیگر است از ساعتها، او را معوج خوانند ای کژ و این آن است که هریکی از روز و شب بدو همیشه دواز...
-
واژههای مشابه
-
ساعت معوج
لغتنامه دهخدا
ساعت معوج . [ ع َ ت ِ م ُ وَج ج ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساعت معوجه . نصف سدس روزی یا شبی که معتدل نباشد و آن را ساعت زمانیه نیز گویند. (مفاتیح ). ساعت کژ. ساعت قیاسی . ساعت زمانی . یک قسمت از 12 قسمت شب تنها یا روز تنهاست و دراین صورت به بلند و کوت...
-
کج و معوج
لغتنامه دهخدا
کج و معوج . [ ک َ ج ُ م ُع ْ وَ ] (ص مرکب ، از اتباع ) کج و کوله . کج مج . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کج و کوله و کج مج شود.
-
جستوجو در متن
-
معوجة
لغتنامه دهخدا
معوجة. [ م ُ وَج ْ ج َ ] (ع ص ) تأنیث مُعْوَج ّ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معوج و مُعَوَّجَة شود.
-
آود
لغتنامه دهخدا
آود. [ وَ ] (ع ص ) کج . منحنی . مُعوَج ّ.
-
نادرست
لغتنامه دهخدا
نادرست . [ دُ رُ ] (ص مرکب ) کج . معوج . || دروغگو. || بیمار. || ناقص . || باطل . || متقلب . خائن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
مفتول سر
لغتنامه دهخدا
مفتول سر. [ م َ س َ ] (ص مرکب ) کج سر و معوج سر. (ناظم الاطباء).
-
انحراف یافتن
لغتنامه دهخدا
انحراف یافتن . [ اِ ح ِ ت َ ] (مص مرکب ) کج شدن و معوج گشتن . (ناظم الاطباء).
-
بعج
لغتنامه دهخدا
بعج . [ ب َ ع ِ ] (ع ص ) مرد سست رفتار، گویا معوج البطن است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
-
کج مکج
لغتنامه دهخدا
کج مکج . [ ک َ م َ ک َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) کج . معوج . (فرهنگ فارسی معین ). کج مج . رجوع به کج مج شود. || آنکه فصیح نباشد و کلمات را نیکو ادا نکند. (فرهنگ فارسی معین ). || (ق مرکب ) بطور کج و معوج . کجکی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کج مج شود.