کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معلوم گشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معلوم گشتن
لغتنامه دهخدا
معلوم گشتن . [ م َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) معلوم گردیدن : یعنی چون وجوه تجارب معلوم گشت اول در تهذیب اخلاق خویش باید کوشید. (کلیله و دمنه ). معلوم گشت که سخن ایشان فاسد است . (کشف الاسرار ج 2 ص 537).علت آن است که وقتی سخنی می گویدورنه معلوم نگشتی که دها...
-
واژههای مشابه
-
فعل معلوم
لغتنامه دهخدا
فعل معلوم . [ ف ِل ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح دستور) فعلی است که فاعل آن در جمله ذکر شود: علی آمد، حسن رفت . و فعل مجهول مقابل آن است . رجوع به فعل مجهول شود.
-
معلوم تبریزی
لغتنامه دهخدا
معلوم تبریزی . [ م َ م ِ ت َ ] (اِخ ) محمدحسین بیک از شاعران قرن یازدهم هجری است . صاحب تذکره ٔ نصرآبادی آرد: «از خود مایه و استطاعتی دارد و به تجارت مدار می کند، طبعش خالی از لطف نیست ». از اوست :ما را ز یاد خویش فراموش کرده ای در خاطرت چوآبله پیداس...
-
معلوم داشتن
لغتنامه دهخدا
معلوم داشتن . [ م َ ت َ ] (مص مرکب ) شناسانیدن . به آگاهی رسانیدن . || آگاه بودن . مطلع بودن . دانستن : و هریک آنچه از غث و سمین دیار خود معلوم داشتند به عرض رسانیدند. (ظفرنامه ٔ یزدی ).
-
معلوم کردن
لغتنامه دهخدا
معلوم کردن . [ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شناسانیدن . اطلاع دادن . خبردادن . (ناظم الاطباء) : و چون بازگشت معلوم کردند که خزر مستولی شده اند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 94).خاقانی آن تست به هر موجبی که هست معلوم کن ورا که تو خود زآن کیستی . خاقانی .سعدیا ...
-
معلوم گرداندن
لغتنامه دهخدا
معلوم گرداندن . [ م َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به معلوم گردانیدن شود.
-
معلوم گردانیدن
لغتنامه دهخدا
معلوم گردانیدن . [ م َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) معلوم گرداندن . شناسانیدن . خبر دادن . آگاه ساختن . مطلع کردن : ترا معلوم گرداند از این دریای ظلمانی که او این عالم سفلی چرا بر خشک و تر دارد. ناصرخسرو.زن را آهسته بیدار کرد و معلوم گردانید که حال چیست . (کل...
-
معلوم گردیدن
لغتنامه دهخدا
معلوم گردیدن . [ م َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) آشکار شدن . واضح شدن . دانسته شدن : فردا معلوم تو گردد که کیست نزد خدای از من و تو بر ضلال . ناصرخسرو.و اجتهاد تو در کارها و رای آنچه در امکان آید علما و اشراف مملکت را نیز معلوم گردد. (کلیله و دمنه ).نپرسی...
-
اجل معلوم
لغتنامه دهخدا
اجل معلوم . [ اَ ج َ ل ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مدّت و زمان مقدّر. اجل مُقدر.
-
جستوجو در متن
-
دستگیر شدن
لغتنامه دهخدا
دستگیر شدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گیرنده ٔ دست کسی شدن . یاری ده کسی گشتن . مددکار کسی گشتن . مساعدت کننده شدن . یاریگر شدن : اگر نه گنج عطای تو دستگیر شودهمه بسیط زمین رو نهد به ویرانی . حافظ.تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من پیاده میروم و همره...
-
باور گشتن
لغتنامه دهخدا
باور گشتن . [ وَ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مورد قبول قرار گرفتن . پذیرفته شدن . باور افتادن . باور آمدن : تو چنان زی که اگر نیز دروغی گویی راست گویان جهان را ز تو باور گردد. (از قابوسنامه ).مرا چنان معلوم شد که ایشان را باور گشته است که این پادشاه عاجز گش...
-
انجالیدن
لغتنامه دهخدا
انجالیدن . [ اَ دَ ] (مص ) پر کردن . || سیر گشتن . || سیراب گشتن . || بازداشتن از تندی و غلبه و انسداد. (آنندراج ). اقدام کننده بکاری را از آن کار بازداشتن . (از شعوری ج 1 ورق 123 الف ). || گستاخی نمودن . || مانده کردن . (آنندراج ). خسته و مانده کردن...
-
چپک زدن
لغتنامه دهخدا
چپک زدن . [ چ َ پ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) دست زدن . چپه زدن . رجوع به چپک و چپه و چپه زدن شود. || در تداول زنان راه رفتن بیهوده . راه بسیار رفتن ، بی ثمر و بی مقصد معلوم و بیهوده بهر جای رفتن . بسیار راه رفتن کسی بی آنکه در پی کاری باشد. بیهوده و بی مقص...