کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معلولی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معلولی
لغتنامه دهخدا
معلولی . [ م َ ] (حامص ) معلول بودن . حالت و چگونگی معلول . بیماری . نزاری : به معلولی تن اندرده که یاقوت ازفروغ خورسفرجل رنگ بود اول که آخر گشت رمانی . خاقانی .و رجوع به معلول شود.
-
جستوجو در متن
-
واجب بالقیاس
لغتنامه دهخدا
واجب بالقیاس . [ ج ِ ب ِبِل ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آن است که غیر استدعای وجوب او را دارد بدین معنی که چون هر معلولی استدعای وجوب علت خود را دارد و بطور کلی معلولات از وجود و تحقق ابا و امتناع دارند مگر آنکه علت آنها ضروری الحصول باشد و بنابر این...
-
صادراول
لغتنامه دهخدا
صادراول . [ دِ رِ اَوْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نخستین معلولی که از باریتعالی صادر شده است . ملا عبدالرزاق لاهیجی گوید: حکما گفته اند که از واحد حقیقی که هیچگونه کثرت در او نباشد (نه حقیقی و نه اعتباری ) صادر نتواند شد بالذات در مرتبه ٔ واحده مگر...
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن حکیم بن حزام بن خویلد. هشام بن الکلبی گفت وی در روز فتح مکه اسلام آورد. ابن السکن در ترجمه ٔ حال پدر او گفت : وی را پسرانی بنام خالد و هشام و یحیی بودند که همه اسلام آوردند. طبرانی گوید پسران حکیم عبداﷲ و خالد ویحیی و هشام بو...
-
عقول
لغتنامه دهخدا
عقول . [ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَقل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). خردها. دانشها. هوشها. رجوع به عقل شود : گفتم محاط باشد معقول عین اوگفتا بر او محیط نباشد عقول اگر. ناصرخسرو.لفظی ز تو وز عقول یک خیل رمزی ز تو وز فحول یک رم . خاقانی .عقول حکایت آن معقول ...
-
معلول
لغتنامه دهخدا
معلول . [ م َ ] (ع ص ) بیمار. (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بیمار و علیل و ناخوش و آزرده . (ناظم الاطباء). مریض . رنجور. علیل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به معنی بیمار خطاست زیرا که از علت که به معنی بیماری است صیغه ٔ صفت علی...
-
برهان
لغتنامه دهخدا
برهان . [ ب ُ ] (ع اِ) حجت و بیان واضح . (منتهی الارب ). حجت روشن . (دهار). حجت . (اقرب الموارد). دلیل قاطع، و فرق در میان برهان و دلیل آنست که دلیل عام است و برهان خاص . (غیاث ) (آنندراج ). ج ، بَراهین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : یا أیها النا...
-
یاقوت
لغتنامه دهخدا
یاقوت . (اِ) نام جوهری است مشهور و آن سرخ و کبود و زرد می باشد. گرم و خشک است در چهارم و قایم النار یعنی آتش او را ضایع نمی کند و با خود داشتن آن دفع علت طاعون کند. (برهان ) . بیرونی گوید حمزةبن الحسن اصفهانی آرد که اسم یاقوت به فارسی یاکند است . و ی...
-
چه
لغتنامه دهخدا
چه . [ چ ِ ] (حرف ربط) برای تعلیل آمده است . (ازبرهان ) (از آنندراج ). زیرا. (ناظم الاطباء). به علت اینکه و برای اینکه . (فرهنگ نظام ). ایرا که ، زیرا که ، که از آنکه . برای آنکه . زیرا به علت آنکه . (یادداشت مؤلف ). در صورتی حرف ربط بشمار آید که دو...