کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معلول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معلول
لغتنامه دهخدا
معلول . [ م َ ] (ع ص ) بیمار. (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بیمار و علیل و ناخوش و آزرده . (ناظم الاطباء). مریض . رنجور. علیل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به معنی بیمار خطاست زیرا که از علت که به معنی بیماری است صیغه ٔ صفت علی...
-
واژههای مشابه
-
معلول کردن
لغتنامه دهخدا
معلول کردن . [ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیمار کردن .سست و ناتوان کردن . معیوب و ناقص کردن : مجذوم چون ترنج است ابرص چو سیب دشمن کش جوهر حسامت معلول کرده جوهر.خاقانی .
-
معلول شکل
لغتنامه دهخدا
معلول شکل . [ م َ ش َ/ ش ِ ] (ص مرکب ) بیمارگونه . نزار و ناتوان و پژمرده : آنچه بگیرد معلول شکل بود و تا دو سه سال نشاطی و قوتی به آن بازدید نیاید. (فلاحت نامه ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
واژههای همآوا
-
مالول
لغتنامه دهخدا
مالول . (ص ) کلوبنده را گویند وآن غلامی باشد که به مرتبه ٔ بزرگی رسیده باشد، چه کلو به معنی بزرگ است . (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به ماکول شود. || شکم پرست و جوعی را نیز گویند. (برهان ) (آنندراج ). پرخور و شکم پرست . (ناظم الاطباء). به معنی شکم بنده...
-
جستوجو در متن
-
معلولة
لغتنامه دهخدا
معلولة. [ م َ ل َ ] (ع ص ) تأنیث معلول .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به معلول شود.
-
معلولی
لغتنامه دهخدا
معلولی . [ م َ ] (حامص ) معلول بودن . حالت و چگونگی معلول . بیماری . نزاری : به معلولی تن اندرده که یاقوت ازفروغ خورسفرجل رنگ بود اول که آخر گشت رمانی . خاقانی .و رجوع به معلول شود.
-
منش گشته
لغتنامه دهخدا
منش گشته . [ م َ ن ِ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) خوی و طبیعت گشته . (برهان ) (آنندراج ). طبیعت برگشته . (ناظم الاطباء). || مریض و معلول . (برهان ) (آنندراج ). بیمار و معلول . (ناظم الاطباء).
-
لمی
لغتنامه دهخدا
لمی . [ ل ِم ْ می ] (ص نسبی ) منسوب به لم ّ. مقابل انی :برهان لمی ؛ دلیل لمی . الانتقال من المؤثر الی الاثر.تعلیل . استدلال از علت به معلول و مقابل ان که استدلال از معلول به علت است . و رجوع به برهان و لم شود.
-
لقو
لغتنامه دهخدا
لقو. [ ل َق ْوْ] (ع مص ) لقوه زده گردیدن . || لقوه زده گردانیدن . (منتهی الارب ). معلول به علت لقوه گردانیدن .
-
معلولات
لغتنامه دهخدا
معلولات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ معلولة مؤنث معلول . رجوع به معلول شود.- معلولات اربعه (اصطلاح فلسفی ) ؛ چهار معلول . مقابل علل اربعه . معلولات اربعه عبارتند از: 1- مصنوعات بشرحیوانی . 2- مصنوعات طبیعی که معادن و نبات و حیوان باشد. 3- مصنوعات و موجو...
-
کرامات فروش
لغتنامه دهخدا
کرامات فروش . [ ک َ ف ُ ] (نف مرکب ) متظاهر به داشتن کرامات . عرضه کننده ٔ کرامات ریائی : ای کرامات فروشان دم و افسون شماعلت افزود که معلول ریائید همه .خاقانی .
-
علت قریب
لغتنامه دهخدا
علت قریب . [ ع ِل ْ ل َ ت ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) امری که خود بلاواسطه و بدون فاصله در وجود معلول مؤثر باشد. (از فرهنگ اصطلاحات فلسفی ). و رجوع به علت شود.