کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معطوف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معطوف
لغتنامه دهخدا
معطوف . [ م َ ] (ع ص ) پیچانیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). پیچیده شده . (ناظم الاطباء) : سزاوارتر چیزی که زبان گوینده بدان مشعوف باشد و عنان جوینده بدان معطوف حمد و ثنای باری جلت قدرته ... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 6).- معطوف کردن ؛ عطف عنان ک...
-
جستوجو در متن
-
عطفی
لغتنامه دهخدا
عطفی . [ ع َ فا ] (ع ص ) خمیده و معطوف . قوس عطفی یعنی کمان خمیده و معطوف . (از اقرب الموارد).
-
عاطفة
لغتنامه دهخدا
عاطفة. [ طِ ف َ ] (ع ص ) (حروف ...) در عربی ده حرف است که مابین دو جمله یا کلمه واقعشده و جمله یا کلمه ٔ بعد از خود را به ماقبل خود ربط دهد. جمله یا کلمه ای که بعد از حروف عاطفه است معطوف و جمله و یا کلمه ٔ ماقبل را معطوف ٌ علیه نامند. وآن حروف عبارت...
-
منؤوج
لغتنامه دهخدا
منؤوج . [ م َ ] (ع ص ) حدیث منؤوج کمفعول ؛ سخن پیچیده ومعطوف . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). اسم مفعول است و حدیث منؤوج حدیثی است که بعض آن به بعض دیگر معطوف باشد. (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد).
-
نسق
لغتنامه دهخدا
نسق . [ ن َ ] (ع مص ) سخن را بر یک روش و سیاقت راندن و ترتیب دادن و بعض آن رابر بعضی عطف کردن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). به ترتیب کردن . (تاج المصادر بیهقی ). به ترتیب کردن سخن . (زوزنی ). ترتیب دادن . (غیاث اللغات ) (یادداشت مؤل...
-
اظآر
لغتنامه دهخدا
اظآر. [ اِظْ ] (ع مص ) اظآر شتر ماده ؛ بر جز بچه ٔ خود مهربان کردن . (از اقرب الموارد). شتر ماده را بر بچه ٔ شتر دیگر مهربان گردانیدن . و مهربان شدن آن . لازم و متعدی است . (از متن اللغة). || اظآر فلان را بر کسی یا چیزی ؛ معطوف کردن وی را بدان . (از ...
-
عطف
لغتنامه دهخدا
عطف . [ ع َ ] (ع مص ) میل کردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مهربانی کردن بر کسی . (از منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (از اقرب الموارد). || دوتا کردن . (از منتهی الارب ). به دو درآوردن . (المصادر زوزنی ) (دهار)...
-
درایسر
لغتنامه دهخدا
درایسر. [ دْرا / دِ س ِ ] (اِخ ) تئودور. (1871 - 1945 م .) داستان نویس آمریکائی . نخستین داستانش همشیره ٔ کری (1900) بعنوان اینکه منافی با اخلاق است ، توقیف شد. اشتهار او با انتشار جنی گرهارد (1911 م .) شروع شد. با این دو اثر، مبارزه ٔ طولانی خود راد...
-
لاسکوی
لغتنامه دهخدا
لاسکوی . [ ک ُ ] (اِ) نام جانورکی است کوچک و خوش آواز. (برهان ). ظاهراً سیره یا مرغ کوچک دیگری است و یا پرنده ٔ کوچکی که امروز سسک نامیده میشود. بعضی این را به معنی لحنی از الحان موسیقی یا آلتی از موسیقی گمان برده اند ولی من شاهدی برای آن نیافتم و بی...
-
غبیة
لغتنامه دهخدا
غبیة. [ غ َب ْ ی َ ] (ع اِ) باران اندک یا دفعه ای از باران . (منتهی الارب ) (آنندراج ). باران غیر کثیر یا دفعه ای شدید از باران . (اقرب الموارد). || ریزش بسیار از آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || پی در پی کوفتن تازیانه ...
-
مصروف
لغتنامه دهخدا
مصروف . [ م َ ] (ع ص ) بازگردانیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). برگردانده شده . (یادداشت مؤلف ). معطوف بکاربرده شده . بکاررفته : تعاقب هردو [ شب و روز ] بر فانی گردانیدن جان ... مصروف است . (کلیله و دمنه ). و همت وی [ شاپور ] همه ساله مصروف بودی به گشا...
-
توشیع
لغتنامه دهخدا
توشیع. [ ت َ ] (ع مص ) رقم کردن جامه . (تاج المصادر بیهقی ). نگار کردن جامه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پنبه زدن و درپیچیدن . (تاج المصادر بیهقی ). باغنده ساختن پنبه را بعد زدن یادر ابهام و خنصر پیچیدن رشته را تا ...
-
ذوالنونین
لغتنامه دهخدا
ذوالنونین . [ ذُن ْ نو ن َ ] (ع اِ مرکب ) شمشیر : فزینک فی شریطک ام عمروو سابغة و ذوالنونین زینی .عمروبن معدی کرب و صاحب بلوغ الارب در ج 2 ص 53 در شرح شعر آرد: و ذوالنونین ،السیف و النون شفرته . و در تاج العروس آمده است : و النون : شفرة السیف و انشد ...
-
مجتنب
لغتنامه دهخدا
مجتنب . [ م ُ ت َ ن ِ ] (ع ص ) از چیزی دوری کننده . (غیاث ) (آنندراج ). دوری جوینده . دوری کننده . اجتناب کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دورشونده از چیزی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پرهیزکننده . (آنندراج ) (از منتهی الا...