کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معصفر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معصفر
لغتنامه دهخدا
معصفر. [ م ُ ع َ ف َ ] (ع ص ، اِ) چیزی که به گل کاجیره آن را رنگ کرده باشند، چه عُصفُر گل کاجیره است . (غیاث ) (آنندراج ). رنگ کرده به عصفر. به کاژیره (گل کافشه ) رنگ کرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به عصفر زرد یا سرخ شده .- ثوب معصفر ؛ جامه به ک...
-
واژههای مشابه
-
آل معصفر
لغتنامه دهخدا
آل معصفر. [ م ُ ع َ ف َ ] (اِ مرکب ) قسمی ماهی درم دار. || سرخ نیم رنگ .
-
جستوجو در متن
-
کاکبان
لغتنامه دهخدا
کاکبان . (اِ) گل کاجیره باشد که به عربی معصفر گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به کاغله در همین لغت نامه شود.
-
عصفرة
لغتنامه دهخدا
عصفرة. [ ع َ ف َ رَ ] (ع مص ) رنگ کردن جامه را به عصفر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و چنین جامه ای را معصفر گویند. (از اقرب الموارد).
-
طریقان
لغتنامه دهخدا
طریقان . [ طَ ] (معرب ، اِ) گیاهی است . مستوفی گوید:گلش مانند معصفر است ، پخته بر افعی گزیده نهند، درد ساکن کند و زهر برآورد. نزهةالقلوب خطی در تحت عنوان «الادویة» گوید قرطم بری است . رجوع به طریفان شود.
-
کاژیره
لغتنامه دهخدا
کاژیره . [ رَ / رِ ] (اِ) کاجیره . کازیره . دانه ای باشد سفید که روغن از آن گیرند و آن را به عربی احریض خوانند و بعضی گویند احریض گل کاژیره است که به عربی آن را عصفر و معصفر خوانند و بعضی گل آن را کاژیره میگویند که معصفر باشد و بعضی نبات آن را، چه گل...
-
معصفرگون
لغتنامه دهخدا
معصفرگون . [ م ُ ع َ ف َ ] (ص مرکب ) سرخ رنگ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : سرخی خفچه نگر از سرخ بیدمعصفر گون پوستش او خود سپید.رودکی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 474).
-
خسکدانه
لغتنامه دهخدا
خسکدانه . [ خ َس َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) تخم کافشه که به عربی قرطم گویند. (از ناظم الاطباء). تخم کاژیره که آن را به عربی حب العصفر خوانند. (از برهان قاطع). تخم گل معصفر.(از آنندراج ) (از غیاث اللغة). رجوع به کافشه شود.
-
کاجیره
لغتنامه دهخدا
کاجیره . [ رَ / رِ ] (اِ) کاچیره . کاژیره . کافشه . رجوع به کافشه شود. گل رنگ . بَهرَم . بهرمان . کاغاله . گل کاغاله . عُصفر معصفر. کاکیان . خسق . خسک . دانه ای باشد سفید که از آن روغن کشند و به عربی آن دانه را احریض و گل آن را معصفر گویند و بعضی گوی...
-
شوران
لغتنامه دهخدا
شوران . [ شو /ش َ / شُو ] (اِ) گل کازیره و گل کافشه . (ناظم الاطباء). گل کازیره . (منتهی الارب ). گل کاجیره . خشکدانه و گل آن . (یادداشت مؤلف ). معصفر. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به شَوَران شود. || جوانه های محوری در درختان مثمر گاهی مولد ساقه و بر...
-
مجعد
لغتنامه دهخدا
مجعد. [ م ُ ج َع ْ ع َ ] (ع ص ) موی مرغول . (غیاث ) (آنندراج ). موی مرغول کرده شده . (از منتهی الارب ). موی مرغول و چنگله . (ناظم الاطباء). بشک . (زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). موی پیچ پیچ . موی پیچیده .مُقَصَّب . مقابل سَبط. (یادداشت ایضاً) :...
-
مبهرم
لغتنامه دهخدا
مبهرم . [ م ُ ب َ رَ ] (ع ص ) رنگ کرده به گل کاجیره . و منه ثوب مبهرم . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). ثوب مبهرم . (از کلمه ٔ بهرمان )، ای معصفر والبهرمان ، العصفر. (الجماهر بیرونی ص 35، از یادداشت دهخدا). به گل ک...
-
پلم
لغتنامه دهخدا
پلم . [ پ َ ] (اِ) خاک را گویند و به عربی تراب خوانند. (برهان قاطع) : کجا تور و کجا ایرج کجا سلم اجل پاشید بر رخسارشان پلم . زراتشت بهرام .|| گل زردی شبیه به زعفران که تخم آن کاجیره است . کاجیره . کاژیره . کافشه . کافیشه . کابیشه . کاویشه . کاغاله . ...