کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معشوقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معشوقه
لغتنامه دهخدا
معشوقه . [ م َ ق َ / ق ِ ] (از ع ، ص ، اِ) فغ و محبوب و دلبری که زن باشد. (ناظم الاطباء). زن محبوب . زنی که به او عشق ورزند : معشوقه خراباتی و مطرب بایدتا نیم شبان زنان و کوبان آید. عنصری .چو تو معشوقه و چو تو دلبرنبود خلق را به عالم در. مسعودسعد.معش...
-
واژههای مشابه
-
معشوقة
لغتنامه دهخدا
معشوقة. [ م َ ق َ ] (ع ص ) مؤنث معشوق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به معشوق و معشوقه شود.
-
معشوقه باز
لغتنامه دهخدا
معشوقه باز.[ م َ ق َ / ق ِ ] (نف مرکب ) معشوقه پرست و طالب و راغب به عشق بازی و شهوت پرست . (ناظم الاطباء) : دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم با من چه کرد دیده ٔ معشوقه باز من .حافظ.
-
معشوقه بازی
لغتنامه دهخدا
معشوقه بازی . [ م َ ق َ / ق ِ ] (حامص مرکب ) عشق بازی و شهوت پرستی و رغبت و میل به عشق بازی با زنان . (ناظم الاطباء). و رجوع به معشوقه باز شود.
-
معشوقه پرست
لغتنامه دهخدا
معشوقه پرست . [ م َ ق َ / ق ِ پ َ رَ ] (نف مرکب ) که معشوقه را پرستد. معشوقه باز. که معشوقه را بسیار دوست دارد : سخن غیر مگو با من معشوقه پرست کز وی و جام میَم نیست به کس پروائی .حافظ.
-
معشوقه پرستی
لغتنامه دهخدا
معشوقه پرستی . [ م َ ق َ / ق ِ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت معشوقه پرست . و رجوع به معشوقه پرست شود.
-
جستوجو در متن
-
نبازی
لغتنامه دهخدا
نبازی . [ ن َ ] (اِ) خانم و معشوقه . (ناظم الاطباء). معشوقه . دوست . (فرهنگ شعوری ).
-
حذام
لغتنامه دهخدا
حذام . [ ح َ ] (اِخ ) نام معشوقه ٔ مثلی .
-
لاتونه
لغتنامه دهخدا
لاتونه . [ ت ُ ن ِ ] (اِخ ) نام معشوقه ٔ ژوپیتر.
-
تیسبه
لغتنامه دهخدا
تیسبه . [ ب ِ ] (اِخ ) معشوقه ٔ پیرام . رجوع به پیرام شود.
-
گلشاه
لغتنامه دهخدا
گلشاه . [ گ ُ ] (اِخ ) نام معشوقه ٔ ورقه است . (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ).
-
شاخ نبات
لغتنامه دهخدا
شاخ نبات . [ خ ِ ن َ ] (اِخ ) نام افسانه ای معشوقه ٔ خواجه ٔ شیراز. (آنندراج ).
-
بانوی
لغتنامه دهخدا
بانوی . (اِ)بانو. رجوع به بانو شود. || معشوقه . (لغت نامه ٔ اسدی ).