کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معشر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معشر
لغتنامه دهخدا
معشر. [ م َ ش َ ] (ع اِ) گروه . (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن ). گروه مردم . ج ، معاشر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جماعت . (اقرب الموارد) : و یوم یحشرهم جمیعاً یا معشرالجن قد استکثرتم من الانس ... (قرآن 128/6). یا معشر الجن و الانس الم یأتکم رسل...
-
معشر
لغتنامه دهخدا
معشر. [ م ُ ع َش ْ ش َ ](ع ص ) ده گوشه . (غیاث ) (آنندراج ). || در شاهد زیر به معنی ده یک اخذ شده آمده است : وز خمس پی عشر چنویی که دهند آن این از چه مخمس شد و آن از چه معشر. ناصرخسرو (دیوان ص 175).|| از انواع مسمط که هر بند آن ده مصراع باشد.
-
معشر
لغتنامه دهخدا
معشر. [ م ُ ع َش ْ ش ِ ] (ع ص )آنکه شترانش بچه آورده باشند. || صاحب شتران عشار شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
حره ٔ معشر
لغتنامه دهخدا
حره ٔ معشر. [ ح َرْ رَی ِ م َ ش َ ] (اِخ ) نام موضعی است . (معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
معاشر
لغتنامه دهخدا
معاشر. [ م َ ش ِ ] (ع اِ) ج ِ مَعْشَر. (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). گروههای دوستان و به معنی مطلق گروه نیز آمده و این جمعمعشر است . (آنندراج ) (غیاث ). و رجوع به معشر شود.
-
افنون
لغتنامه دهخدا
افنون . [ اُ ] (اِخ ) رجوع به صریم بن معشر و رجوع به شرح شواهد مغنی ص 54 شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن کمال پاشا ملقب بعلامه . او راست : شرح العشر فی معشر الحشر و شرح القنوت . وفات وی به سال 940 هَ . ق . بود. و رجوع به احمدبن سلیمان ... و کمال پاشازاده ... شود.
-
افنون تغلبی
لغتنامه دهخدا
افنون تغلبی . [ اُ نو ن ِ ت َ ل َ ] (اِخ ) افنون . رجوع به افنون و رجوع به صریم بن معشر و عقدالفرید و البیان والتبیین ج 1 ص 22 شود.
-
حرانی
لغتنامه دهخدا
حرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) حسن بن محمدبن ابی معشر حرانی ، مکنی به ابوعروة. حافظ امام است . او راست : «تاریخ الجزیرة». در ذیحجه ٔ 318 هَ . ق .به نودوشش سالگی درگذشت . (معجم البلدان ) (سمعانی ).
-
مقدسی
لغتنامه دهخدا
مقدسی . [ م َ دِ / م ُ ق َدْ دَ] (اِخ ) ابوسلیمان محمدبن معشر البستی یکی از نویسندگان رسائل اخوان الصفا بوده است . و رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 83 وتاریخ علوم عقلی تألیف دکترصفا ص 298 و اخوان الصفا شود.
-
خارجة
لغتنامه دهخدا
خارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن حصن بن حذیفةبن بدر برادر عیینةبن حصن ... این شخص پدر اسمأبن خارجه است که در کوفه صاحب منزلتی بود. ابن شاهین از طریق مدائنی و مدائنی از ابی معشر و ابی معشر از یزیدبن رومان نقل کرده است که خارجةبن حصن وجماعتی بر رسول اﷲ وا...
-
دهگان
لغتنامه دهخدا
دهگان . [ دَ] (ص نسبی ) منسوب به ده (مرکب از ده عددی و گان پسوند نسبت ). اعشار؛ (یادداشت مؤلف ). معشر. عشار. (منتهی الارب ). || ده تا ده تا. ده نفر ده نفر. ده فرد با هم : لشکر از جهت خان و مال دهگان و بیستگان در گریختن آمدند. (راحةالصدور راوندی ). و...
-
ذونیرب
لغتنامه دهخدا
ذونیرب . [ ن َ رَ ] (ع ص مرکب ) شریر. نمام . رجل ذونیرب ؛ مرد شریر و بد. (منتهی الارب ). و در تاج العروس آمده است : ذونیرب ؛ شریر، ای ذوشر و نمیمة، قال عدی ّ بن خزاعی : و لست بذی نیرب فی الصدیق و مناع خیر و سبابها.قال . ابن بری صواب انشاده :و لست بذی...