کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معساء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معساء
لغتنامه دهخدا
معساء. [ م ِ ] (ع ص ) (از «ع س ی ») دوشیزه ٔ قریب البلوغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دختر دوشیزه ٔ نزدیک بلوغ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
معصاء
لغتنامه دهخدا
معصاء. [ م َ ] (ع ص ) زنی که جهجهان می رود. || آنکه احساس شکستگی می کند در طرف بدن از بسیاری اسب تاختن و جز آن . || آنکه درد پای دارد از بسیاری راه رفتن . || آنکه پی پای وی پیچیده باشد. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
دوشیزه
لغتنامه دهخدا
دوشیزه . [ زِ / زَ ] (ص ، اِ) دخترک نارسیده که مساس نکرده باشندش و به تازیش باکره خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). دختر بکر و زن جوان که هنوزنزدیک مرد نشده باشد. (غیاث ). دختر بکر را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ). باکره و ماری و دختر بکر و ...