کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معرکه گیری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معرکه گیری
لغتنامه دهخدا
معرکه گیری . [ م َ رَ ک َ / م َ رِ ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل معرکه گیر. رجوع به معرکه گیر و معرکه گرفتن شود.- امثال : سر پیری و معرکه گیری ؛ در پیری خواهشهای جوانی داشتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
واژههای مشابه
-
معرکة
لغتنامه دهخدا
معرکة. [ م َ رَ ک َ / م َرُ ک َ ] (ع اِ) حرب جای . مَعرَک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معرکه شود.
-
معرکة
لغتنامه دهخدا
معرکة. [ م ِ رَ ک َ ] (ع اِ) لته ٔ حیض . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
معرکه بستن
لغتنامه دهخدا
معرکه بستن . [ م َ رَ ک َ / م َ رِ ک ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) معرکه گرفتن . (آنندراج ) : ببین چه معرکه ای بسته چشم پرکارش نشسته فتنه و ازگوشه ای تماشایی است . میرزا رضی دانش (از آنندراج ).و رجوع به معرکه گرفتن شود.
-
معرکه چیدن
لغتنامه دهخدا
معرکه چیدن . [ م َ رَ ک َ / م َ رِ ک ِ دَ ] (مص مرکب ) معرکه گرفتن : بر در عشق مچین معرکه ای عقل فضول طفل را شیوه ٔ بازیچه حرام است اینجا. عرفی (از آنندراج ).و رجوع به معرکه گرفتن شود.
-
معرکه کردن
لغتنامه دهخدا
معرکه کردن . [ م َرَ ک َ / م َ رِ ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شیرین کاشتن . کاری را به نحوی جالب و تحسین آمیز انجام دادن : امروز فلانی در آواز خواندن معرکه کرد. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). سخت خوب از عهده برآمدن . قیامت کردن . (یادداشت به خط مرحوم...
-
معرکه ساز
لغتنامه دهخدا
معرکه ساز. [ م َ رَ ک َ / م َ رِ ک ِ ] (نف مرکب ) معرکه گیر. (آنندراج ). رجوع به معرکه گیر شود.
-
معرکه گاه
لغتنامه دهخدا
معرکه گاه . [ م َ رَ ک َ / م َ رِ ک ِ ] (اِ مرکب ) میدان جنگ . نبردگاه . رزمگاه : و چون کیخسرو دررسید معرکه گاه دید با چندان کشتگان و اسیران . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 46).
-
معرکه گیر
لغتنامه دهخدا
معرکه گیر. [م َ رَ ک َ / م َ رِ ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه هنگامه ٔ بازی را گرم کند چون کشتی گیر و طاس باز و سگ باز و میمون باز و مانند آن . (آنندراج ). کشتی گیر و دیگر اهل بازی که در بازار مردم تماشایی را جمع کنند. (غیاث ). ریسمان باز و شعبده باز. (ناظم ...
-
تنین معرکه
لغتنامه دهخدا
تنین معرکه . [ ت ِن ْ نی ن ِ م َ رَ ک َ / ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تنین هیجا. تنین غزا و امثال آن . کنایه از کمند و شمشیر ونیزه و مرد شجاع . (انجمن آرا). رجوع به تنین شود.
-
جستوجو در متن
-
سگ باز
لغتنامه دهخدا
سگ باز. [ س َ ] (نف مرکب ) بازی کننده ٔ با سگ . آنکه با سگ بازی کند. || معرکه گیری که با سگ بازی کند و سگ را در رقص آورد. (آنندراج ) : اگر بود سگ باز از اهل دردچرا با سگ خویش بازی نکرد. میرزاطاهر وحید (از آنندراج ).|| آنکه در صورت انسان باشد و در کرد...
-
صورت خوان
لغتنامه دهخدا
صورت خوان . [ رَ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه در بازار نشنید(و) صورتهای ملائکه و بنی آدم و معامله ٔ ایشان را در روز قیامت با هم از عذاب و ثواب ... بمردم بازگوید... و از هر یک چیزی ستاند. (آنندراج ). درویشی که پرده ٔ مصور به دیوار آویزد و صورتها را یک ی...
-
ساقی
لغتنامه دهخدا
ساقی . (اِخ ) نام او شاه حسین اصفهانی متخلص به ساقی از شاعران قرن دهم هجری است . سام میرزا در تحفه سامی آرد: پدرش میوه فروش بود و در میدان شطاحی و معرکه گیری علم تفوق می افراشت . اکثر کتب را مطالعه مینمود و در اقسام شعر طبعش به هجو راست تر بود از جمل...