کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معرو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معرو
لغتنامه دهخدا
معرو. [ م َ رُوو ] (ع ص ) فسره ٔ اول تب رسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که گرفتار فسره ٔ نخستین تب باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
مارو
لغتنامه دهخدا
مارو. (اِ) الوف الوف الوف الوف الوف ، در مراتب شانزده گانه عدد نزد فیثاغوریین .(رسائل اخوان الصفا، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مارو
لغتنامه دهخدا
مارو. (اِ) به معنی مادر است که والده باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || به زبان هندی نام مقامی است از موسیقی . (برهان )(آنندراج ). نام نوایی از موسیقی . || نام آلتی از موسیقی . || طبل . (ناظم الاطباء).