کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معرفی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معرفی
لغتنامه دهخدا
معرفی . [ م ُ ع َرْ رِ ] (حامص ) شناخته شدگی و شناختگی کسی به واسطه ٔ معرف . (ناظم الاطباء). شناسانیدن کسی ، دیگری را به شخص ثالث با ذکر نام و نشان و شغل و خصوصیات وی .- معرفی شدن ؛ شناسایی نمودن . (از آنندراج ). شناسانیده شدن کسی به دیگری به وسیله ...
-
واژههای مشابه
-
معرفی نامه
لغتنامه دهخدا
معرفی نامه . [ م ُ ع َرْ رِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) ورقه ای که معرف شخص باشد. نامه ای شامل نام و نشان و مشخصات شخص که شناساننده ٔ وی باشد.
-
جستوجو در متن
-
کالی بان
لغتنامه دهخدا
کالی بان . (اِخ ) نام شخص بلهوسی است که شکسپیر در نمایشنامه ٔ تامپت او را معرفی کرده است .
-
شناس کردن
لغتنامه دهخدا
شناس کردن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آشنا کردن . معرفی کردن .
-
شناساننده
لغتنامه دهخدا
شناساننده . [ ش ِ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) معرف . (یادداشت مؤلف ). معرفی کننده .
-
شناسانیدن
لغتنامه دهخدا
شناسانیدن . [ ش ِ دَ ] (مص ) تعریف . تبصیر. شناساندن . (یادداشت مؤلف ). معرفی کردن و معروف کنانیدن و شناختن فرمودن . (ناظم الاطباء).
-
شناسانیده
لغتنامه دهخدا
شناسانیده . [ ش ِ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از شناسانیدن . وقوف و اطلاع و معرفت داده شده . معرفی کرده شده .
-
منوش
لغتنامه دهخدا
منوش . [ ] (اِخ ) وی در تاریخ سیستان پدر نوذر و پسر منوشرود معرفی شده است . رجوع به تاریخ سیستان و منوشرود شود.
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) این نام را حاجی خلیفه بی معرّفی دیگر آورده و کتابی بنام منائح القرائح فی مختارالمراثی و المدائح به او منسوب داشته است .
-
اشر
لغتنامه دهخدا
اشر. [ اَ ] (ع مص ) علامت گذاری . معرفی کردن . شماره گذاری (علامت گذاری بوسیله ٔ حروف یا شماره ها از قسمتی ). ترسیم کردن . نقش کردن (معرفی کردن بکنایه ). طرح کردن . طراحی و علامت گذاری . دزی مینویسد در تداول عامه اَشَّرَ بظهور شی ٔ، از فعل «اشار» گرف...
-
گیر دادن
لغتنامه دهخدا
گیر دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، اسیر و گرفتار ساختن کسی را که مخفی باشد، معرفی کردن و نشان دادن مخفی گاه کسی یا مقصری را: گیر دادن رفیق خود را. گیر دادن همدست خود را.
-
عاجز مرندی
لغتنامه دهخدا
عاجز مرندی . [ ج ِ زِ م َ رَ ] (اِخ ) شاعری آذربایجانی است ونام او حاج میرزا یوسف است . تربیت او را در دانشمندان آذربایجان معرفی کرده است . (الذریعه ج 9 ص 662).
-
راست خوان
لغتنامه دهخدا
راست خوان . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) کسی که خود را راست و درست بخواند. آنکه خود را بدرستی و صداقت معرفی کند. کسی که دعوی راستی کند : قوت جان است این ای راست خوان تا چه باشد قوت آن جان جان . مولوی .رجوع به راست خوانی شود.